سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اسلام ناب

با جاری صلابت اعصار(2)

 

و امروز پس از 40 سال از آن واقعه و بیش از 20 سال از انقلاب اسلامى ایران، آیا اگر کاسترو به همه جاى ایران از جمله ادارات قضایى و بازار سر می‌زد، چیزى بود که به او بفهماند که اسلام چیست و على کیست و پیام تشیع براى انسانیّت کدام است؟

آری، اگر بخواهیم کمى به نام على علیه السلام نزدیک شویم، باید برخی، از نزدیک‌ترین کسان به خود، و برخی، از خود بیاغازند. و آیا کارد دستة خود را می‌برد، آیا کسى می‌تواند باور کند که این جماعتى که میان حاکمیّت اسلامى ـ‌و احیاناً مردانى منزّه‌ـ نفوذ کرده و به قدرتها و پستها رسیده‌اند، یعنى این خیل انسان‌هاى متکاثر و اترافگرِ سرمایه پرست، که خود و نزدیکانشان بر جان و مال و همه چیز مردم، به نام مظلوم‌ترین دین عالم (اسلام)، و مظلوم‌ترین مرد عالم (على)، مسلّطند، دست از اینها همه بردارند، و بگذارند دوباره بویى از اسلام و عدالت اسلامى در این مملکت بوزد، و یک قطره از خون شهیدان (که هر از گاهى هزاران جنازه از جنازه‌هاى آنان در کاروان‌هایى در سراسر ایران تشییع می‌شود، و اى کاش کاسترو در یکى از این تشییعها شرکت داده شده بود)، باز زنده شود و کارگر افتد.

حکومت اسلامى پیشکش، عدالت علوى (که همان عدالت اسلامى و قرآنى است نه چیز دیگر)، نیز پیشکشتان، بگذارید انسان در برابر چهار نفر بیگانه از اسلام و مطلع از اوضاع، خجالت نکشد و بتواند اسم اسلام را بر زبان بیاورد!

من وظیفة شرعى و وجدانى و انقلابى و انسانى و اجتماعى خود می‌دانم، که در فرصت‌های مناسب حقایق دین، و تعالیم قرآن مبین، و تربیت محمّدى و عدالت علوى و ماهیّت غدیر و پیام اصلى عاشورا را در ضمن نوشتارها و رساله‌هایى در اختیار نسل جوان بگذارم.

من این نوشتار را به جوانان بی‌پناه ایران تقدیم می‌کنم:

ـ‌از دختر و پسر،

ـ‌از دانشگاهی، حوزه‌اى و دیگر جوانان،

جوانانى که عملکردهاى ضدّ قرآنى و ضدّ علوى شمارى چپاولگر، و افکار شمارى دیگر بی‌اطّلاع از ماهیّت اسلام محمدى علوى (و برخى معلول الفکر و مجهول الهدف ـ‌تا اندازه‌ای‌ـ)، رشته‌هاى ایمان با صلابت و استعمار شکن آنان را از هم می‌گسلد، و باور مقدّس را ـ که در اثیر ابدیّت ، نور حیات آنان است‌ـ از دل‌هاى ساده و خوشباور آنان می‌رباید. و کجا که فرصت کتاب خواندن داشته باشند و بتوانند حقایق دین و سیرة على علیه السلام را خود بدست آورند؟

مبلّغان مسلک‌هاى استعمارى و باطل، و عقاید هجو، و نفوذیان طرّار فرهنگى و اقتصادى و… ارزش‌هاى جاوید را مورد هجوم قرار می‌دهند. از آن روز که خون ملکُ المتکلّمین و شیخ محمد خیابانى و بعدها نوّاب صفوى ـ و دیگر آزادگان و آزادیخواهان این سرزمین ـ بر زمین ریخت… تا امروزِ روز ایران زمین، از خون خشک نشده است، و انسان ایرانى از تشییع جنازه شهید فارغ نگشته است. و در برابر، کسانى به ریش این ملّت می‌خندند، و به دلیل همدستی، یا داشتن «حاشیة أمن» (که لعنت خدا بر آن باد)، مال جامعه را می‌چپاولند و خون مردم را می‌مکند و چه بى پناه است ملّت ایران؟ و چه غریب است اسلام؟ و چه مظلوم است امیرالمؤمنین علیه السلام ، مظلوم حتى به دست مدّعیان دوستى؟

باری، جوانان عزیز! اگر می‌خواهید «امیر المؤمنین امام على بن ابیطالب علیه السلام » را بشناسید، این است گوشه‌هایى از شناخت امیر المؤمنین:

1) امیر‌المؤمنین علیه السلام ، به مالک اشتر گفت: «به هنگام رسیدن به قدرت، نورچشمان و نزدیکان و وابستگان را به خود نزدیک مساز، و براى آنها «حاشیة امن» درست مکن، زیرا نزدیکان قدرت، ویژه خوارند و تجاوزگر؛ اینان به حقوق مردم دست درازى می‌کنند، و تن به عدل و انصاف و قانون نمی‌دهند، تو ریشة اینان را قطع کن»: (ثم إنّ للوالى خاصّةً و بطانة فیهم استئثار و تطاول…)9

2) روزى سرمایه‌داران نزد امیر‌المؤمنین‌ علیه السلام آمدند، و گفتند: ما به اسلام خدمت کرده‌ایم و از مال خود هزینه‌داده‌ایم… اکنون جانب ما را رعایت کن! فرمود: «این قرآن است در پیش روى ما، و این سیره و رفتار پیامبر است که هنوز ما فراموش نکرده‌ایم. از نظر قرآن هیچ کس بر دیگرى برترى ندارد مگر به تقوى و پایبندى به ارزشها. آیا شما بر خدا و پیامبر خدا منّت می‌گذارید که به اسلام در آمده و به آن خدمت کرده‌اید؟ اگر راست می‌گویید باید خدا را شکر کنید، که شما را به دین اسلام هدایت کرد نه این که ویژه خواهى کنید و در طلب رانت خوارى و موافقت‌هاى اصولى باشید، و پست‌هاى پولساز، و تأسیس شرکت‌هاى دزد پرور…»10

3)امیر المؤمنین علیه السلام می‌فرمود: «خداوند بر حاکم اسلامى واجب کرده است که زندگى او با پایین‌ترین فرد جامعه همسطح باشد، تا اگر کسى دچار فقر و کمبود شده باشد، ناراحت نشود، و مسئولان جامعه را با خود همسان ببیند.» (کى لا یتبیّغ بالفقیر فقره)11

4) امیر المؤمنین علیه السلام می‌فرمود: «حاکم اسلامى نباید در مهمانی‌هاى اشرافى که اشخاص فرودست در آنها دعوت نشده‌اند و حضور ندارند، و فقط سفره‌ها و مهمانی‌ها و سالن‌هاى عروسی، خاص اشراف است ـ‌در هر لباس‌ـ شرکت کند، و نباید بر سر چنین سفره‌هایى بنشیند»12

5) روزى در ایّام عید قربان، دختر امیر المؤمنین علیه السلام ، گردنبندى از بیت المال ـ‌با ضمانت‌ـ به عاریه گرفت که پس از سه روز باز گرداند؛ امیر المؤمنین علیه السلام چنان بر مسئول بیت المال خشم گرفت که گفت اگر دخترم آن را به ضمانت نگرفته بود، دست او را به نام دزدِ بیت المال قطع می‌کردم. آن گاه سطح برخورد را عوض کرد و از مؤاخذة یک مسئول مالى به اندازة بلنداى آفتاب بالاتر برد، و به خود دختر دربارة ضرورت مساوات در جامعه اسلامی، سخنى گفت که چون خورشید تا هماره، لحظات حیات بشرى را گرم و سرشار می‌سازد، فرمود: «آیا همة زنانى که از مدینه به کوفه آمده‌اند، امروز، اینچنین گردنبندى دارند، که تو می‌خواهى داشته باشى؟ ای‌دختر علی! مگذار شیطان بر تو مسلّط شود.» (یعنى تفاوت خواهى و فاصله‌هاى طبقاتی، از اعمال پلید شیطانى است، و بر باد دهندة جامعه و ارزشها)13

6 ) امیر‌المؤمنین علیه السلام می‌فرمود: «مبادا تصوّر کنید جامعه بدون اجراى عدالت اصلاح می‌شود. اصلاحات بدون اجراى عدالت (و بر اساس مکتب‌هاى اقتصاد سرمایه دارى)، چیزی است که عاملان نفوذى استعمار دیکته می‌کنند، و خواب و خیالى بیش نیست (الرّعیّة لا یصلحهاإلاّ العدل14ــ؛ توده را جز اجراى عدالت، چیزى اصلاح نمی‌کند). و جز عدالت، چیزى ننگ مفاسد جامعه‌هاى فاسد الاقتصاد را بر طرف نمی‌سازد.

7) امیر‌المؤمنین علیه السلام می‌فرمود: «پُستها و مقام‌هاى حکومتى و اداری، امانت است در دست شما، نه دکّة چپاول اموال عمومى و غارت اموال خصوصی» (و إنّ عملک لیس لک بطعمة، و لکنّه فى عنقک امانة…)15

8) امیر‌المؤمنین علیه السلام می‌فرمود: «باید بر بازارها و نرخها و ترازوها نظارت شود، و ناظر خائنى که پول مى گیرد و از ستم‌هایى که در خرید و فروش بر مردم بی‌پناه می‌رود چشم می‌پوشد، به شدید‌ترین وجه مجازات شود… تازیانه بخورد، و دور شهر گردانده شود تا همة مردم، خائنان را بشناسند»16

9) امیر‌المؤمنین علیه السلام می‌فرمود: «اگر حسن و حسین خطایى کنند، کم‌ترین گذشتى در حقّشان نخواهم کرد»17

10) امیر‌المؤمنین علیه السلام می‌فرمود: «من هنگامى که به حاکمیت شما رسیدم چند درهم و اندکى لباس مندرس، که خانواده‌ام بافته‌اند داشتم، حال اگر به هنگام پایان کار، بیش از این چیزى داشتم، خائنم و به جامعه و مردم خیانت کرده‌ام»18

11) امیر‌المؤمنین علیه السلام همیشه مانند یک کارگر پرکار کار می‌کرد، و از زحمت خود نخلستان‌هایى پدید آورده بود، هنگامى که درآمد این نخلها را می‌آوردند (و گاه مبلغ زیادى هم می‌شد) همه را به مستمندان و نیاز داران می‌داد، و سپس به بازار می‌رفت و شمشیر خود را براى فروش عرضه می‌کرد. و می‌فرمود: «اگر شام امشب را می‌داشتیم، شمشیرم را نمی‌فروختم».19 و در آخر هم همة نخلستان‌هایى را که به دست خود پدید آورده بود وقف کرد، و «اوقاف علی» معروف بود.

12) امیر‌المؤمنین علیه السلام ، یکى از شخصیّت‌هاى بسیار برجسته و مشهور شیعة بصره، یعنى ابوالاسود دُئلى را، در بصره به منصب قضاوت گماشت. سپس اندکى نگذشته بود که او را ـ‌بوجود نداشتن نیروى انسانى کافی‌ـ از قضاوت عزل کرد. ابوالاسود پرسید: چرا معزولم کردی، من که نه جنایتى کرده‌ام، نه خیانتى. فرمود: «درست است، لیکن یک روز دیدم به هنگام سخن گفتن با مراجعه کننده به دادگاه، صدایت را کمى بلند تراز او کرده‌ای!؟»20

اى روزگار!

اى روزگار، می‌شنوی! و می‌شنوى که علی‌ علیه السلام چه گفت و چه کرد؟ و می‌شنوى که…

چه دادگاه‌هایى را اسلامى می‌نامند؟

اى روزگار، اگر مردم از اسلام ببرند و بی‌دین شوند (مردمى که نمی‌دانند حقیقت اسلام چیست، و حاکم اسلامى کیست، و عملکردش چگونه بوده است و دادگاه اسلامى یعنى چگونه دادگاهى؟)، آیا گناه آن به گردن على علیه السلام و ابوالاسود عزل شده است، یا …