مقاله ای از استاد حکیمی
حدیث متواتر ثقلین و کتاب عظیم
محمدرضا حکیمی
انسان، با آدمِ صفی (ع)، حرکت تکاملیِ خویش را آغاز کرد. با نوحِ نبی(ع)، به تطهیر زمین پرداخت. با ابراهیم خلیل (ع)، پا به بتخانهِ نمرودیان گذاشت و بتها را شکست. با موسای کلیم (ع)، به انقلابی راستین دست زد، و سه طاغوت (سیاسی، اقتصادی و فرهنگی) را برانداخت. و با عیسای مسیح(ع)، پا به دایرهِ مدنیّت دینی نهاد...
... لیکن با اینهمه، هنوز مستعدّ ‹‹ نزول قرآن ›› نگشته بود. موسی (ع) در یک تجلّی الهی به کوه از پای در آمد و بیهوش گشت. (1) و قرآن بیش از شش هزار تجلّی است. (2) و حقیقت کاملهای اکمل همهِ هستها و هستیها - میخواهد، تا هیمنه این تشعشع اعظم را برتابد، و مطلع تابشهای بس گران قرآن قرار گیرد، و نیوشای ‹‹ قول ثقیل ›› (3) باشد.
... روزگارانی گذشت، و میلاد بزرگ تحقّق یافت؛ و سپس محمّد (ص) در چهل سالگی مبعوث گشت، و آیات ‹‹ قرآن کریم ›› فرود آمد، و ‹‹ حیثِ عقلیِ ›› انسان دگرگون شد؛ یعنی عقل انسان، مخاطب به خطابی چونان خطابهای ‹‹ قرآن ›› قرار گرفت. و معرفت، به عمق عقول راه یافت (و یُثیرُوا لَهُم دَفائنَ العُقول). (4) و این چگونگی (نزول قرآن و رسیدن آن به دست انسان)، بواسطهِ قرب جمالی و جلالی کاملِ حقیقتِ محمّدیّه صورت گرفت.
و چنان امر عظیم و نعمت بزرگ بود، که خدای سبحان بر بشریّت منّت نهاد (لَقد مَن اللّهُ علَی المؤمنین...)، (5) زیرا انسانِ پس از نزول قرآن، دیگر انسانِ پیش از نزول قرآن نبود. انسانِ پیش از نزول قرآن، ‹‹ آدمی ››، ‹‹ نوحی ››، ‹‹ ابراهیمی ››، ‹‹ موسوی ›› و ‹‹ عیسوی ›› بود، اما محمّدی نبود؛ ‹‹ صُحُفی ››، ‹‹ توراتی ›› و ‹‹ انجیلی ›› بود، امّا ‹‹ قرآنی ›› نبود.
و این قرآن کریم بود، که بشر را تا سدره`ُ المنتهای ‹‹ محمّدی ›› بالا برد، و با شعاع کتاب الهی به عالم لاهوت ازلی پیوند داد، و به ‹‹ تعقّل قرآنی ›› که سابقه نداشت فرا خواند، و تقوی را فرع بر عدالت دانست؛ (6) و عدالت را اساس اجتماع، و اجتماع را مرکز تربیت، و تربیت را شالودهِ رشد، و رشد را سبب معرفت، و معرفت را عامل حب، و حب را انگیزهِ عبادت، و عبادت را وسیلهِ قرب، و قرب را بدایت سیر انسان در عالم بینهایت الهی و جَلَوت و جَذَبات سرمدی معرّفی کرد.
و البتّه لازم بود که ‹‹ حکمتِ بعثت ››، مخدوش نگردد، و ‹‹ قرآن کریم ›› هماره و با همهِ ابعادِ علمی و عملی، معرفتی و اقدامی، فردی و اجتماعی، تربیتی و سلوکی، در میان بشریّت بماند.
و این امر عظیم، نیاز به آن داشت که وجود محمّد (ص) و گسترهِ تربیت فرد و جامعه، بر شالودهِ هدایت خالص قرآنی، بوسیلهِ انسانی مُسانِخِ او (و تربیت یافتهِ همارهِ او، و عالم به علوم و تعالیم او، و آشنا به رموز و تفسیر کتاب او، و سالک به سلوک او)، (7) امتداد یابد؛ و آیینهِ تمام نمای محمّد (ص)، در علم و عمل و زهد و سیاست و عدالت و فضیلت، و تربیت و صیرورت - پس از رفتن او - در میان امّت باشد.
قرآن کریم خود تصریح کرده است که پیامبرانی غیر خاتم، به جای خود، ‹‹ وصیّ ›› (جانشینی کامل از نظر علم و عمل) میگذاشتهاند، (8) و امّت و تعالیم خود را به دست انسانی از گونهِ خود (هارونَ اخی) (9) میسپردهاند.
بنابراین اصل مسلّم قرآنی، پیامبر خاتم - که پس از رفتن او وحی آسمان منقطع میگردد، و ‹‹ هدایت تذکاری ››، (10) و ‹‹ تزکیه ›› و ‹‹ تعلیم ›› نَبَوی از هم میگسلد بطریق اولی باید، ‹‹ وصیّ ›› داشته باشد، یعنی انسانی از گونهِ خود او - در همه چیز - و همخون و همسرشت با او (لَحُمک لَحمی و دَمُک دَمی)، (11) در میان امّت (بلکه جامعهِ بشری - به دلیلِ ‹‹ و ما ارسَلناکَ الاّ کافه`ً لِلنّاسِ بشیرا و نذیرا ››)، (12) باقی بماند و امتداد یابد.
این بود که پیامبر اکرم (ص) - از نخست - دربارهِ ‹‹ وصایت الهی ›› سخن گفت، و هنگامی که در سال سوّم بعثت، ‹‹ آیهِ انذار ›› (و انذِر عشیرتَکَ الاقرَبین)(13) نازل گشت، علی (ع) را بعنوان ‹‹ وصیّ ›› و خلیفهِ خویش معرّفی کرد. و از آن پس نیز - در مناسبتهای مختلف - بارها گفت: ‹‹ علی ››، ‹‹ علی ››، بویژه در حدیث عظیم و بنیادین و متواتر ‹‹ ثَقَلین ›› - که به آن اشاره خواهیم کرد.
پیش از نزول ‹‹ آیات غدیر ›› نیز، آیات بسیاری دیگر در شان علی (ع) نازل گشته بود... تا اینکه ‹‹ آیات غدیر ›› نازل گشت، و خود قرآن کریم، پیامبر اکرم (ص) را، برای معرّفی علی (ع)، به عنوان ‹‹ صاحب وصایت ›› و جانشین خاتم پیامبران الهی مامور کرد. (14) و واقعهِ فوقِ قطعیِ ‹‹ غدیر ›› بوقوع پیوست، و به روشنترین روش، یعنی نصب قاطع، با ‹‹ نصّ صریح ››، بوسیلهِ خودِ آورندهِ قرآن، نگهبان قرآن و امام مسلمانان تعیین گشت، که به گفتهِ ابنسینا - ناظر به ‹‹ واقعهِ غدیر ››: ‹‹ و الاستخلافُ بالنصٍّ اصوَب ››. (15) بدینگونه علی (ع) که پروردهِ دامان وحی و نبوّت بود، و آیات قرآن را از نخستین لحظههای نزول نیوشیده بود، و همه چیز قرآن را دریافته بود، و از آغاز جوانی - بدون آلوده شدن به ضلال جاهلیّت - با قرآن بزرگ شده و به آن عمل کرده بود، و با پیامبر (ع) به ‹‹ اقامهِ نماز ›› پرداخته بود، و به جای ظلمات بتکدهها، سر بر آستان فروغ ازلیّت مطلق نهاده بود، و سینهاش تا بیکرانها مالامال نور علم و عمل و زهد و عدالت و حب انسانیّت بود، در کنار قرآن قرار گرفت، و با قرآن توام گشت (علیُّ مَعَ القرآن و القرآنُ مَعَ علی)، (16) و دو سعد اکبر قِران یافت، و ‹‹ قرآن صامت ›› با ‹‹ قرآن ناطق ›› قرین گردید، و امّت و قرآن به دست علی (ع) سپرده شد.
آری، کتاب معلّم میخواهد، معلّمی عالم به همهِ کتاب و عامل به همهِ آن؛ معلّمی که ‹‹ عالم ›› نباشد منحرف میشود، و معلّمی که ‹‹ عامل ›› نباشد منحرف میکند. پس - به حکم عقل و نقل - نمیشود، ‹‹ قرآن ›› را که بزرگترینِ امانت الهی - از ازل تا ابد - است به دست هر کس داد و رفت، و امّت را همینگونه رها کرد و خفت.
و پیامبر خدا، هرگز چنین نکرد، بلکه او قرآن و علی (ع) را در میان امّت نهاد، و بر پیروی کامل از آن دو تاکید بسیار کرد، و نجات انسانها را منحصر در این پیروی دانست... و اکنون این وظیفهِ آنان بود که آنهمه تصریح و تاکید را نا دیده نگیرند، و اکثریّت امّت را - با اقدامهای گوناگون - از علی (ع) جدا نسازند، و راه عمل به قرآن را در ساختن فرد و جامعه و جامعه و فرد - با علی(ع) بسپرند.
پیامبر اکرم (ص)، در طول 20 سال، همواره از علی (ع) و شایستگیهای الهی و قرآنی او، برای تداومبخشی بر ‹‹ تربیت قرآنی ›› (در راستای ‹‹ یُزَکّیهم ››(17)، و نشر ‹‹ معرفت قرآنی ›› (در راستای ‹‹ و یُعَلٍّمُهُمُ الکتابَ و الحکمه` ››)، سخن گفت. واقعهِ غدیر - با همهِ اهمیّت - یک جمعبندی از آنچه درباره علی(ع) و امامت او گفته بود، بود. و غدیر روز بلوغ آفتاب در تابش بر پیکرهِ عدل مجسّم است. و عدل یعنی شالوده رشد و سعادت همهِ اجتماعات، در همهِ تاریخ.
عدالت، یک ارزش ابدی است نه یک امر قراردادی و اعتباری و عرفی... تا انسان و زندگی باشد، باید انسان در جهت رشد خود حرکت کند. و رشد انسان بر رفع نیازهای مختلف او متوقّف است. و برای رفع همهِ نیازها - برای همهِ مردم - اجرای کامل عدالت ضروری است. و این امر، فطری همهِ انسانهاست، در همهِ اعصار بشریّت؛ و هیچ ربطی به قراردادی، یا عرف خاص یا عرف عامّی ندارد، بلکه حقیقتی است در نهاد انسان. پس تا انسان هست ضرورت عدالت هم هست. و تا خورشید طبیعت بر این سیّاره میتابد، خورشید عدالت نیز باید بر زندگیها بتابد (لِیَقُومَ النّاسُ بالقِسط؛ (18) قُل: امَرَ رَبّی بالقِسط (19).
و قرآن، کتاب عدالت است، به گونهای که عدالت را راه رسیدن به تقوی دانسته است (اعدِلُوا! هُو اقرَبُ لِلتقوی). (20) و عدالت مُجری میخواهد، و مجریِ عدالت باید هم عالم باشد و هم عامل (لایَعدِلُ الاّ مَن یُحسِنُ العدل).(21) و به اتّفاق همهِ مسلمین (و دانشمندان مطلّع و مصنف و محقّق غیر مسلمان)، هیچ کس در اسلام - پس از پیامبر (ص) - مانند علی (ع)، عالم به همهِ قرآن (و در کنار آن سنّت) و عامل به همهِ قرآن نبود. به گفتهِ ادیب و متفکّر معروف قرن دوّم، خلیل بن احمد فراهیدی: ‹‹ اسغناوِه عن الکلّ، واحتیاجُ الکُلٍّ الیه، دلیل علی انّه امام الکلّ ››. (22) با اینهمه، اما امّت اسلام، استفادهای را که باید از امام امیرالمؤمنین علی(ع) بکند نکرد، و بهرهای را که باید از این فرصت شگفت تاریخی ببرد نبرد. صرفنظر از مقام ‹‹ امامت و غدیر ›› و جریان ‹‹ خلافت و سقیفه ››، امّت میبایست علی (ع) را درست میشناخت، و به آنهمه آیاتی که در شان او نازل گشته بود، (23) توجّهی ژرف میکرد، و آن وجوهی را که علی (ع) (در ابعاد گوناگون هدایت و تربیت، یعنی راهبری به معرفت و عمل)، به آن ‹‹ وجوه ›› ممتاز بود، بخوبی مورد اندیشیدن قرار میداد، و تعبیرهایی را که در ‹‹ قرآن کریم ››، دربارهِ علی (ع) بکار رفته بود، به ژرفی و ژرفنگری در مییافت؛ و در راه شناختِ ‹‹ انسان هادی ››، (و بازشناسی او از ‹‹ انسان عادی ››)، که مبدا هر شناخت درست و حرکت صحیح دیگری است، و اصل هدایت به چگونگیهای علم و عمل و صیرورت و تعالی است (و بدون این شناخت، شناختهای دیگر - هر چیز و از هر جا و هر کس که باشد - در مقیاس حقیقتهای ابدی و بزرگ و معالم بنیادین ‹‹ حرکت انتقالیِ ›› انسان، سخن نهایی نتواند بود)، به جان میکوشید، و راه قرآن، به تعلیم و عمل علی (ع) را - چنانکه خدا و پیامبر خدا خواسته بودند - بر میگزید، که تنها راه ‹‹ تزکیهِ ربّانی ››، و ‹‹ حکمت وَحیانی ››، و ‹‹ سلوک الهی ›› و ‹‹ صعود انسانی ›› است، و تنها ‹‹ صراط مستقیم ›› است، یعنی: صراط موصِل.
راه قرآن به تعلیم علی (ع) - که بر آن تاکید شده است - راه علم توام با عمل است، یعنی راه خدا، راه قرآن و محمّد (ص) (... یَتلُوا علَیهم آیاتِهِ و یُزَکٍّیهِم و یُعَلِّمُهُم...)، که راه منحصرِ ساختن و ساخته شدن است، چه در سطح فرد (تربیت)، و چه در سطح جامعه (سیاست). و از اینجاست که در حدیث مشهور و متواتر ‹‹ غدیر ›› - از جمله در روایت محدّث و مفسّر و مورّخ معروف اهلسُنّت، محمّد بن جریر طبری (م: 310 ق) - پیامبر اکرم (ص)، با ادات نفی تابیدی (لَن)، دربارهِ تفسیر ‹‹ قرآن کریم ›› و مفسّر راستین کتاب خدا میفرماید:
افهَمُوا مُحکَمَ القرآن، و لا تَتبِعُوا مُتَشابِهَه. و لَن یُفَسٍّرَ ذلکَ لَکُم، الاّ مَن انَا آخذٌ بیدِه، و شائلٌ بعَضُدِه...
آیات محکم قرآن را درست بفهمید، و در پی آیات متشابه (برای اهداف و مقاصدی) مروید. و هرگز کسی این کتاب (عظیم) را برای شما تفسیر نخواهد کرد، مگر این کس که من اکنون دست او را گرفتهام و بلند کرده به شما نشان میدهم (یعنی علیّ بن ابیطالب (ع). (24) احادیث بسیار دیگری نیز - چنانکه اشارهای گذشت - (بجز برخی از آیات قرآنی، مانند (فَاسئَلُوا اهلَ الذٍّکر...) (25)، کلیّت امّت را به سوی آموختن معالم الهیو تفاصیل علمی و عملی تعالیم قرآنی و سُنن محمّدی (ص)، از علی و آلعلی (ع) - با تاکید و تصریح - سوق میدهد، از جمله احادیثی که میگوید، علوم نبوّت و حکمت محمّدی، و علومی که ورای قرآن کریم نیز به حضرت محمّد (ص) داده شده است، (26) به علی و آل علی (ع) رسیده است، و آنانند باب ‹‹ مدینهِ جامعهِ علمِ ›› هدایت تفصیلی (و لَقَد جِئناهُم بکتابٍ فَصلناهُ علی علم)، (27) و صیرورت کمالی، و تربیت محمّدی در ساختن فرد و اجتماع. این احادیث فراوان است، و در کتابهای معتبر فریقین روایت شده است، و نیازی به آوردن نمونه ندارد. (28) پس -بنابر کتاب و سُنّت و عقل و اعتبار و تجربههای شناختی در تاریخ قرآن کسی را جز علی (ع)، توان تفسیر درست و بیان ‹‹ تفصیل صحیح ›› قرآن کریم نیست. اوست که میداند هر آیهای در کجا نازل شده است و برای چیست، که ‹‹ علیُّ مع القرآن و القرآنُ مَعَ علی ››. و این معیّت، معیّت قوامیّه است، چنانکه در برخی از احادیث رسیده است که ‹‹ علیُّ قیّمُ القرآن ››. (29) همچنین امّت میبایست، ‹‹ سُنّت نبوی ›› را - اگر به واقع مدّعی پیروی از سنّت بود - پسِ پشت نمیافکند، و دربارهِ همهِ آن بخش عظیم و گسترده و پر تعبیر سُنّت که دربارهِ شناختهای ابعاد وجودی و وجود ابعادی علی (ع) وارد شده است (و هم اکنون نیز کتابهای معتبر اهل سنّت، (30) که تفاصیل دین و احکام دین خود را از آنها میگیرند، مانند ‹‹ صِحاح ›› و ‹‹ مسانید ››، از این سُنّت سرشار است (31)، هر چه میتوانست میاندیشید، و از اینهمه تعالیم مسیر آموز مسیر میآموخت، و از این دریای احادیث نبویِ معتبر دربارهِ شناخت ‹‹ انسان هادی ››، ‹‹ انسان هادی ›› را میشناخت، و راه پر پیچ و خم حیات و تکلیف را با او میسپرد.
نیز میبایست همهِ مسلمانان - بویژه عالمان آنان - از کنار احادیثی که از ائمّهِ طاهرین (ع)، در فلسفهِ عالیِ ‹‹ علیشناسی ›› رسیده است، بسادگی (یا غفلت، یا تغافل) نمیگذشتند، و نقطهِ آغاز ‹‹ هدایت تفصیلی ›› و ‹‹ تربیت تذکاری ›› را، که مبدا علم و عمل صیرورتی و معرفت کمالی انسان متکامل است، مبهم و مخدوش نمیساختند، و متروک نمینهادند؛ و نمیگذاشتند تا در درازنای سدهها - و تا هم اینک - کار به جایی برسد که در حوزهِ حضور قرآن کریم و معارف محمّدی و تعالیم اوصیایی، اینهمه اندیشههای شرقی و غربی، و فلسفههای تراویده از ‹‹ سطوح عقل ››، و شبه فلسفههای سفارشی سیاسی و استعماری جدید، و افکار نشئت یافته از مغزهای کم رسای بشر - در ابواب مختلف معارف عالیه - و مسائل سراسر اختلافی (و منتهی به چندین نظریه و مکتب، و همه در برابر هم)، در ابعاد گوناگون حیات و معرفت و اقدام، در مجموعهِ ذهنیّت اهل قرآن و قبله جای گیرد؛ و مغز انسان جویا و بی پناه - در سطح جهان - به جای فروغگیری از تلالؤ انوار قرآنی، معالم محمّدی، و تعالیم علی و آل علی (ع)، از این سنخ امور و مطالب آکنده گردد.
... و قرآن کریم، به عنوان کتابی عینگرا (قُل: سیرُوا فی الارض، فَانظُروا کیفَ بَدَا الخلقَ (32)...؟!)، به کتابی ذهنگرا بدل شود، و امّت قرآن و قبله، در حرکتهای علمی و تاریخی و تمدّنی، از نگرش تجربی و اختراعی به پدیدهها و نمودها و رسیدن به تحرّکهای وسیع و اکتشافات مهم - و بالاتر و بالاتر از آنچه اکنون هست - باز مانند، و از منطق فرا صوری بهره نبرند، و ‹‹ رود عظیم ›› (33) معطّل مانَد، و انسانهای تشنه برای رفع تشنگی به سوی آبهای اندکِ خشکیده روی نهند، و بپندارند که به چیزی چندان دست یافتهاند، و به معرفت حقایق جاودان، و معالم تالّه بیکران، در قلمرو بی انتهای تعالی انسان پی بردهاند!
اینهمه آیات و روایات دربارهِ علی (ع)، به منظور شناساندن پیشوایی معصوم، همه - به یک ملاحظه - دربارهِ ‹‹ انسان ›› و عظمت مراحل تربیت پذیری انسان، و اوجگیری تعالی صیرورتی ژرف این موجود شگرف است؛ موجودی که جنبش سترگ و همارهِ کائناتی، در حرکت تسبیحی - بلکه در تسبیح و حرکت - با همهِ عظمت کائنات و با همهِ ابعاد جنبش و اعماق آن - از جمله - در جهت هدایت تکوینی و تشریعی او و حرکت انتقالی او از عالم طبیعی به عالم الهی جریان یافته است و جریان مییابد.
امت اسلام میبایست - دست کم - در بُعد علمی و تربیتی، از باب مدینهِ جامعهِ علوم و معارف محمّدی (انا مدینه`ُ العلم و علیُّ بابُها)، (34) روی بر نمیگرداند، و از چنگ زدن در دامان هدایت هادیان باز نمیایستاد.
امّت میبایست بنیان فرهنگ قرآنی را (در علم و عمل، اقتصاد و سیاست، و عدالت و تربیت)، بر شالودههای خالص و فیّاض مینهاد، و آیات قرآنی، و احادیث نبوی، و سخنان امامان (ع) و مواقف تاریخی، و آفاق سیرهای را، در نشان دادن مقام اهل بیت (ع)، در کار تربیت انسان و ساختن جامعه و هدایت آفاقی و انفسی بشریّت ملاک قرار میداد، و رسمیّتی را که خدا و پیامبر خدا (کتاب و سنّت)، به اهل بیت (ع) داده بودند میپذیرفت، و مشعل هدایتی را که میتوانست انسان را به حقایق برسانَد، و در ‹‹ بحر مسجور حقایق ›› سیر دَهد، و ‹‹ نظام عامل بالعدل ›› و ‹‹ جامعهِ قائم بالقسط ›› را پدید آورَد، بر زمین نمیگذاشت...
تا اینجا مطالبی به عنوان مقدّمه آورده شد، تا نظر صاحبنظران و تامّل پیشگان و حقیقت جویان، به یک تجلّی دیگر از رسالت ابدی محمّدی، و یک رکن دیگر از ارکان کلیدی تضمین بقای نوامیس آسمانی جلب شود. و آن رکن بزرگ، در امر تبلیغ رسالت و تضمین بقای دین (هم در علم و هم در عمل)، حدیث متواتر و تکلیف آفرینِ ‹‹ ثَقَلین ›› است. پیامبر اکرم (ع)، در این حدیث عظیم، مجموعهِ میراث الهی، یعنی ‹‹ کتاب خدا ›› و ‹‹ معلّمان کتاب خدا ››(35) را با هم توام میسازد، و به دست امّت میسپارد، و امّت را بدست آنان. و آن دو را تا دامنهِ رستاخیز جداییناپذیر میشمارد، و امّت را به پیروی مؤکّد و قاطع و همه جانبه از آن دو، بسیار توصیه میکند، و یادآور میشود که ‹‹ تمسّک ›› به آن دو (ما ان تَمَسکتُم بِهما) نجاتبخش است و مصونیّت دهنده از ضلال (لَن تَضِلُّوا). و به صراحت میفرماید که قرآن با آنان و آنان با قرآن - تواما راهنمای شما و بشریّتند. و برای مصون ماندن حقایق معارف و تعالیم الهی، از هر گونه تحریف و خلط و التقاط - میفرماید: آنان به علم و دانش شما نیازی ندارند، پس شما به آنان چیزی یاد ندهید، و مطالبی دیگر را در معارف و تعالیم آنان وارد مکنید. شما و بشریّت، در پیمودن مراحل تربیت، تا رسیدن به اوج متعالی انسانیّت، به آنان و معارف آنان نیاز دارید. بکوشید تا جز به هدایت آنان راهی مسپرید، و جز معارف و تعالیم آنان را - که خالص و ناب و آسمانی است - معارف خویش قرار مدهید، و از غیر قرآن طلب هدایت مکنید، و در نزد غیر عترت به فراگیری قرآن نپردازید، که معلّمان صادق کتاب خدا اولیای خدایند، یعنی عترت معصوم (ع)، پس ای مؤمنان! تقوی داشته باشید، و با صادقان و صدّیقان راه را بپیمایید (یا ایُّهَا الّذین آمَنُوا، اتقُوا اللّه، و کُونُوا مَعَ الصّادقین).(36) اینها همه - با همهِ اهمیّت ژرف و فراگیری که در آنها میبینید - تصریحات و مضامین ‹‹ حدیث ثَقَلین ›› است. خوشبختانه علمای امّت - از برادران اهل سنّت و شیعه - در طول سدهها، در کتابهای معتبر و صحیح با اسناد متقن، این حدیث را نقل کردهاند، که جای تردید نمیگذارد، و برای همه حتی شیعه، از جهات متعدّدی، تکلیفآور و جهتدهنده میباشد.
پس از اقدام بزرگانی از مسلمین - در این 150 سال اخیر - برای ایجاد وحدت در میان مسلمانان، و موفّق شدن آنان تا مراحلی بسیار، دشمنان اسلام و مسلمین، و صلیبیهای عصر جدید و غارتگران بینالمللی منابع و معادن مادّی و ذخایر علمی مسلمین، و کینهتوزان نسبت به ارزشها و سنّتهای اخلاقی و اعتقادات انسان پرور و دورانساز اسلام، در صدد برآمدند تا زمینههای این اتّحاد مقدّس را - که صد در صد به زیان آنان و به سود اسلام و مسلمین است - در هم ریزند، و بهم برآشوبند. از اینرو برخی از قلم بدستان مامور و مزدور را واداشتند تا علیه شیعه و مطالب متقن و مستند شیعه، به هر گونه که شده است - اگر چه با جعل مطالب و انکار حقایق - کتاب بنویسند، و کتابهای مستند و استوار شیعی را - به اصطلاح خود - رد کنند...
متاسّفانه برخی از عالمان و مؤلّفان عاقبت نیندیش اهل سنّت نیز بدین کار دست یازیدند، و حتی حاضر شدند، به منظور نقض مستندات شیعه، کتب صِحاح و اسناد معتبر حدیثی خود را (که احکام اسلامی و دینی را از همانها میگیرند و اعمال شبانهروزشان، در سراسر دنیای اسلام، و از هر نقطه از جهان که مسلمانی هست بر آن کتابها متوقّف است)، تخطئه و تضعیف کنند، چرا؟ چون عالمان شیعه به منابع خود اهل سنّت، یعنی آن کتابها استناد مینمایند...
لیکن واقعیّات علمی نیز مانند واقعیّات طبیعی، حضور خود را اثبات میکنند، و دوباره حق به نصاب خود میرسد و بر منصّهِ خود مینشیند. و از همینجاست که مینگریم که پس از پژوهشهای علمی و تابفرسای علاّمه بزرگ و مجاهد، افتخار سادات، حضرت میرحامد حسین هندی (م: 1306 ق)، در تالیف کتاب سترگ ‹‹ عبقات الانوار ›› (که شش جلد آن دربارهِ ‹‹ حدیث ثقلین ›› است، هم از نظر سند و هم از نظر دلالت، و آیتی است در تحقیق و پژوهش و دفاع از حقایق و اعتقادات)، جمعی از فاضلان جوان و عالمان کوشا و متعهّد و رسالت شناسِ حوزهِ مقدّس قم، دست به دست هم میدهند، و 8 سالِ پیگیر، سر در کتاب میبرند، و قلم بر کاغذ میرانند، و یادداشت برمیدارند و یادداشت، و کتاب میخوانند و کتاب... تا سرانجام کتابی عظیم، به جامعهِ علم و دین، بلکه به بشریّت جویا، و محقّقان عالم، و عدالت طلبان جهان تقدیم میکنند، و حدیث عظیم و هدایتگر ‹‹ ثَقَلین ›› را، در منشوری گرانسنگ به تلالؤ در میآورند، و قلوب صافیه را به سرچشمهِ زلال حقایق رهنمون میشوند، و باروی مستحکم معتقدات حقه را - از نو پاس میدارند، و تشعشع جاودان حدیث عظیم را، چونان خورشید، بر آفاق فکر و ذهن دنیای اسلام و رواق بلند حقایق پرتو افکن میسازند، و مشعلی جاوید فرا راه اقوام بر سر دست میگیرند.
این کتاب (در 10 جلد)، با اصولیترین روش تحقیق، و زیباترین صورت تدوین، و جذّابترین فصلبندی و تقسیم، در دسترس همگان قرار میگیرد. من در این مقدّمه، دربارهِ طلوع این کتاب درخشان، در آفاق علم و تحقیق، و دینشناسی علمی، و علمی نگری به حقایق دینی، از این بیش سخن نمیگویم. و ارزیابیهای دقیق و بیشتر را به استادان و دانشمندان وا میگذارم، تا پس از اینکه معرّفی آن را وظیفه دانستند، بدان بصورتهایی در خور بپردازند.
در این پایان - تنها و تنها از نظر وظیفه - یاد میکنم که این کتاب، علاوه بر کوششهای چندین سالهِ مؤلّفان فاضل و پژوهشگران، نتیجهای است از راهنماییها و ارشادهای علمی و ذوقی، و تبحّرهای معارفی، و انواع کمکهای عالمی بزرگ، و نشستهای بسیار مؤلّفان با ایشان، و کمکگیری از راهنماییهای این مربّی گرانقدر، یعنی فقیه جلیل، جامع علوم نقلی و عقلی و ادبی و برخی ‹‹ علوم دیگر ››، و واجد و استاد معارف خالص وَحیانی، و تعالیم ناب اوصیایی، حضرت آیت ا العظمی، حاج شیخ حسین وحید خراسانی - ادام ا ایّام افاضاته -.
من امیدوارم این کتاب گران ارج، مشعلی روشنگرِ راه جویندگان عقاید حقّه و شناختهای ربّانی باشد؛ و گامی مؤثّر در جهت شناساندن مستندات عقاید شیعه، و حرکتی پر نتیجه، برای خنثی ساختن کوششهای استعمارگران و همنوایان آنان برای ایجاد اختلاف میان مسلمانان بشمار آید؛ و مؤلّفان کوشای آن مورد نظر حضرت حجّت بن الحسن المهدی - عج - قرار گیرند، و عمر شریف این عالم ربّانی، که در تهیّهِ وسایل کار برای مؤلّفان و تشویق و راهنمایی آنان دریغ نکردهاند، هر چه درازتر گردد.
این نوشتار را به پایان میبرم، با سخنی بسیار بیدارگر، از متکلّم پر فضل و بزرگ اشعری، یکی از دو شارح سرشناس ‹‹ اشارات ابنسینا ››، و مؤلّف تفسیر کبیر ‹‹ مفاتیح الغیب ››، یعنی فخر الدّین محمّد بن عمر رازی (م: 606 ق)، در تفسیر ‹‹ سورهِ فاتحه ››، از ‹‹ مفاتیح الغیب ››:
مَنِ اتخَذَ علیًّا، اماما لِدینِه، فَقدِ استَمسَکَ بالعُروه`ِ الوُثقی، فی دینِهِ و لِنَفسهِ.(37) هر کسی، علی را در دین، امام خویش قرار دهد، به محکمترین ریسمان چنگ زده است، هم در دینش و هم برای سعادت ابدیش والسلام علی من یخدم الحق لذات الحق و یعی لاقامه القسط و العدل
‹‹ سورهِ نسا ›› (4): 54.
‹‹ سورهِ آل عمران ›› (3): 33، 34، 84.
1- ‹‹ سوره اعراف ›› (7): 143.
2- ‹‹ الحیاه` ››، ج 2، ص 72؛ ‹‹ ترجمهِ الحیاه` ››، ج 2، ص 105.
3- ‹‹ سورهِ مزّمٍّل ›› (73): 5.
4- ‹‹ نهجالبلاغه ››، خطبهِ 1.
5- ‹‹ سوره آل عمران ›› (3): 164.
6- ‹‹ سورهِ مائده ›› (5): 8.
7- و به تعبیر قرآن کریم: ‹‹ نَفسِ محمّد (ص ››) ‹‹ آیهِ مباهله ›› (سورهِ آل عمران: 61)؛ به نقل فریقین.
8- ‹‹ سورهِ بقره ›› (2): 127، 128، 136، 140.
9- ‹‹ سورهِ طه ›› (20): 29 - 32.
10- ‹‹ وَ ذَکّر، فان الذٍّکری تَنفَعُ المؤمنین ››، (سورهِ ذاریات: 51 – 55).
11- ‹‹ فضائل الخمسه`، من الصّحاح الستّه` ››، ج 1، ص 393 - 394.
12- ‹‹ سورهِ سبا ›› (34): 28.
13- ‹‹ سورهِ شعرا ›› (26): 214.
14- ‹‹ سورهِ مائده ›› (5): 67.
15- ‹‹ الشّفا ››، ‹‹ الالهیّات ››، ص 452، چاپ مصر، و افست قم (1404 ق).
16- ‹‹ فضائل الخمسه` ››، ج 2، ص 126 - 128.
17و 2 - ‹‹ سورهِ آل عمران ›› (3): 164؛ ‹‹ سورهِ جمعه ›› (62): 2.
18- ‹‹ سورهِ حدید ›› (57): 25.
19- ‹‹ سورهِ اعراف ›› (7): 29.
20- ‹‹ سورهِ مائده ›› (5): 8.
21- ‹‹ اصول کافی ››، ج 1، ص 542، از احادیث امام موسای کاظم (ع).
22- ‹‹ تاسیس الشیعه` لعلوم الاسلام ››، ص 150.
23- افزون بر تصریح و تاکید پیامبر اکرم (ص) و امامان اهل بیت (ع)، بر موضوع نزول این آیات، عالمان بزرگ و مفسّرانی چند از اهل سُنّت نیز بدان تصریح کردهاند، چنانکه در همین مقوله کتابهای متعدّد، از سوی عالمان اسلام (سنّی و شیعه)، زیر عنوان ‹‹ ما نَزَلَ من القرآنِ فی علی (ع ››) تالیف گشته است؛ بجز آنچه مؤلّفان سنّی و شیعه، در کتابهای عامّ ‹‹ مناقب ››، به نقل آن (و بسیاری به نقل مُسنَد)، مبادرت ورزیدهاند 24- ‹‹ الغدیر ››، ج 1، ص 215، چاپ بیروت (1387 ق)، و ص 425، چاپ قم، ‹‹ مرکز الغدیر للدّراسات الاًسلامیّه` ›› (1416 ق).
25- ‹‹ سورهِ نحل ›› (16): 43.
26- ‹‹ عن النبیّ (ص) انّه قال: اوتیتُ القرآنَ و مِثلَیه ›› - ‹‹ مجمع البیان ››، ج 2، ص 445 و 382؛ و ج 4، ص 378 (چاپ پنج جلدی رحلی).
27- ‹‹ سورهِ اعراف ›› (7): 52.
28- شماری از این احادیث - تنها از طرق عالمان و مفسّران و محدّثان برادران اهل سنّت - در مجلّدات این کتابها آمده است:
‹‹ الغدیر ›› علاّمهِ امینی.
‹‹ عبقات الانوار ›› - علاّمه میر حامد حسین هندی.
‹‹ المراجعات ›› و ‹‹ النّصّ و الاجتهاد ›› - علاّمه سیّد عبدالحسین شرف الدّین عاملی.
‹‹ الجوامع و الفوارق ›› - شیخ حبیب آل مهاجر العاملی.
‹‹ فضائل الخمسه` من الصّحاحِ السّته` ›› - سیّد مرتضی فیروزآبادی؛ با دقت ملاحظه شود.
29- ‹‹ مرآه` العقول ››، ج 2، ص 264، ‹‹ الحیاه` ››، ج 2، ص 185؛ ‹‹ ترجمهِ الحیاه` ››، ج 2، ص 280.
30- ‹‹ یادنامهِ علاّمهِ امینی ››، مقالهِ بیستم؛ در آنجا 100 کتاب از عالمان و محدّثان و بزرگان اهل سنّت - از قدیمترین روزگاران تا کنون - نام برده شده، که دربارهِ آیات و احادیث مربوط به امام علیّ بن ابیطالب (ع) و بقیّهِ اهل بیت (ع) تالیف یافته است (ص 513 - 516، چاپ سوّم، تهران، 1361 ش). نیز 40 کتاب دربارهِ امام مهدی موعود (ع)، از عالمان اهل سنّت (ص 519 – 520).
31- برای نمونه ‹‹ فضائلُ الخمسه` من الصٍّحاح السٍّتّه`›› .
32- ‹‹ سوره عنکبوت ›› (29): 20.
33- ‹‹ یَمُصُّونَ الثٍّماد، و یَدَعُون النّهرَ العظیم ››، از احادیث امام محمّد باقر(ع)، ‹‹ اصول کافی ››، ج 1، ص 222.
34- اسناد فراوان این حدیث مشهور را - تنها از طرق عالمان و محدّثان اهل سنّت - در ‹‹ الغدیر ›› (ج 6) ملاحظه کنید.
35- ‹‹ معلّم کتاب ›› کسی است که علم کتاب و عمل به کتاب را - بوجه دقیق - از آورندهِ کتاب فرا گرفته باشد. حکم عقل نیز همین است که ‹‹ کتاب ›› و ‹‹ معلّم کتاب ›› از هم جدا نشوند، تا در ارکان هدایت و سعادت دو جهانی خللی نیفتد. از اینرو پیامبر اکرم (ص)، در متن ‹‹ حدیث ثَقَلین ›› میفرماید: این دو (کتاب و عترت)، تا قیامت از هم جدا نمیشوند. و راه سعادت با پیروی یکی از آن دو بدون دیگری پیموده نمیشود. بلکه پیروی از یکی از آن دو بدون دیگری، پیروی از آن یک نیز نیست (لَن یَفتَرِقا حتی یَرِدا عَلَی الحوض).
36- ‹‹ سورهِ توبه ›› (9): 119.
37- التفسیر الکبیر، ج 1، ص 207 .