یادکردی از حسین بن علی شهید فخ(2)
4
خلاصه قیام حسین بن علی به همراه طالبیین که در دوران امامت موسی بن جعفر علیه السلام اتفاق افتاد و با شهادت آنان در فخ ( منطقهای نزدیک مکه ) پایان یافت چنین است:
هادی عباسی که پس از پدرش، مهدی فرزند منصور دوانیقی بر تخت خلافت نشسته بود، اسحاق بن عیسی را حاکم مدینه کرد. او نیز یکی از نوادگان عمر بن خطاب به نام عبدالعزیز را به جای خود نشاند که بسیار خشن و نسبت به آل علی علیه السلام سختگیر بود و مقرر کرده بود علویان، هر روز خود را به مأمورین حکومتی معرفی کنند تا بتواند آنها را کنترل کند.
این حضور و غیابها و سختگیریها به اوج خود رسید. روزی چون حسن بن محمد بن عبدالله محض در معرفی حاضر نبود، حسین بن علی بن حسن مثلث و یحیی بن عبدالله محض به دربار احضار شدند و عبدالعزیز به آنها اخطار کرد که:« اگر حسن را نیاورید، حسین را هزار تازیانه میزنم و اگر حسن را هم پیدا کنم، گردن خواهم زد.»
یحیی قسم خورد حاضر سازد. وقتی از کاخ بیرون آمدند، حسین پرسید:«چرا قسم خوردی؟» یحیی گفت:« حسن را حاضر میسازم، ولی با شمشیر.» سرانجام این فشارها بهآن جا انجامید که یحیی حسن را طلبید و ماجرا را گفت و سفارش کرد خود را پنهان سازد، ولی حسن گفت:«هرگز چنین نمی کنم و دست از شما نمیکشم.»
به این ترتیب، طالبیین (آل علی علیه السلام از نسل حسنین علیهما السلام که به جهت جد بزرگوارشان ابوطالب به طالبیین شهرت داشتند) برای دفع ظلم، مجبور به قیامی جدی شدند.
حسین بن علی، بزرگان آل علی علیه السلام را که سری پرشور و حماسی داشتند، جمع کرد_ کسانی همچون یحیی و سلیمان و ادریس، پسران عبدالله محض و عبداله بن حسن افطی و ابراهیم بن اسماعیل طباطبا و عمر بن حسن بن علی بن حسن مثلث و عبدالله بن اسحاق بن ابراهیم بن حسن مثنی و عبدالله، پسر امام جعفر صادق، و. . . که روی هم 26 نفر بودند. ده نفر از حاجیانی که به قصد حج آمده و اول به مدینه مشرف شده بودند و جمعی از غلامان آنها نیز به ایشان پیوستند.
سحرگاهان شمشیرکشان به مسجد النبی آمدند و مؤذن را که مشغول اذان بود مجبور کردند به جای « الصلاه خیر من النوم » همان جمله اصلی اذان یعنی « حی علی خیرالعمل » را بگوید. او هم از ترس گفت.
« عبدالعزیز عمری » که فهمید آشوب به پا شده، با ترس و وحشت فرار کرد.
حسین بن علی با یارانش نماز صبح را اقامه کرد و همه طالبیین بودند بجز « حسن بن جعفر بن حسن بن حسن» و « موسی بن جعفر علیه السلام »
پس از نماز حسین بن علی خطبهای برای مردم خواند و گفت:« من فرزند رسول خدا هستم که بر منبر پیامبر و در شهر وی، شما را به پیروی از سنت او دعوت می کنم.
ای مردم! آیا به دنبال آثار بهجا مانده از پیامبر هستید و از در و دیوار خانهاش تبرک میجویید ولی پارهی تنش را تنها میگذارید؟!»
« حماد بربری» که رییس نیروهای مسلح حکومتی بود با مردانش به در مسجد آمدند، ولی یحی بن عبدالله محض با شجاعت بیرون آمد و او را که قصد حمله داشت، با ضربهای هلاک کرد. با کشته شدن او اوضاع به هم ریخت و سایرین فرار کردند.
حسین و یارانش اگر چه بر مدینه مسلط شده بودند، ولی نه ادعای قیام و گرفتن حکومت داشتند و نه ادعای امامت؛ چون میدانستند شرایط زمانه و امکانات اقتصادی و اجتماعی و عِدّهی آنها مناسب نیست و از طرفی به امامت موسی بن جعفر علیه السلام معتقد بودند؛ این حرکت بر اساس فشار حکومت و سختگیریهای یک مأمور دست سوم پیش آمده بود و بیشتر رنگ و بوی امر به معروف و نهی از منکر و دفاع از ظلمی را که در حقّشان شده بود، داشت.
به همین جهت توقف در مدینه صحیح نبود وگرنه شهر پیامبر به زودی مورد تجاوز قرار میگرفت. از طرفی ایام حج هم بود. بنابراین همگی آنها که حدود سیصد نفر بودند به سمت مکه حرکت کردند.
حکومت عباسی نیز برای خاموش ساختن این حرکت سپاهی را به تعقیبشان فرستاد که در سرزمین فخ با هم تلاقی کردند. ابتدا یک دسته نظامی به رهبری شخصی به نام موسی به ایشان حمله کرد.
طالیین این حمله را دفع کردند، به طوری که آنها سریعاً عقب نشینی و فرار کردند. طالبیین نیز آنها را تعقیب کردند اما عدهی دیگری از سپاه عباسی آنها را از پشت محاصره کرد و جنگ سخت و تلخی درگرفت.
فرزندان رشید آل علی علیه السلام مردانه میجنگیدند تا سرانجام عدهی زیادی از آنان به همراه خود حسین بن علی به شهادت رسیدند. بقیه اعضای سپاه هم که عدهای از آنها مجروح شده بودند، به اسارت دشمن در آمدند و به دستور هادی عباسی اعدام شدند.
با آنکه ظاهرا رد پایی از حضرت موسی بن جعفر علیه السلام در این واقعه نبود ولی خلیفه عباسی تلاش میکرد امام را به این جریان مرتبط سازد و اعدام نماید؛ و هنگامی که تصمیمی جدی در این خصوص گرفت، به نفرین امام به هلاکت رسید و خلافت یک سالهاش به پایان رسید.
شهیدان فخ مظلومانه و در راه دفاع از خود کشته شدند. امام جواد علیه السلام در مورد حادثه فخ فرمود:« برای ما پس از واقعه کربلا مصیبتی بزرگتر از حادثه فخ نبود.»
قیام حسین بن علی در ذی القعده سال 169 اتفاق افتاد.
منابع:
بحارالانوار، ج 48، ص 161- منتهی الامال شیخ عباس قمی- امام شناسی.
5
قیام حسین فخ در پی برخورد ناروای والی مدینه نسبت به علویان، بدون هیچ گونه برنامه ریزی قبلی و هماهنگی با نواحی دیگر، علیه خلافت عباسی آغاز گردید. بیشتر علویان و فقها و زُهّاد مدینه با وی بیعت کردند. حسین فخ مردم را به کتاب خدا، سنت رسول خدا (ص) و رضایت از خاندان رسول خدا (ص) دعوت و کلمه «حی علی خیرالعمل» که به عنوان شعار شیعه درآمده بود را در اذان وارد کرد. برخورد یاران حسین فخ با سربازان والی شهر موجب فرار کارگزاران عباسی شد و شهر به دست حسین فخ و یارانش افتاد. امام موسی بن جعفر (ع) با وی بیعت نکرد ولی او را به دقت عمل و آمادگی فراخواند و از اعتماد به مردم فاسق و منافق برحذر داشت و خبر شهادتش را به وی داد. حسین از مدینه منوره تنها با سیصد نفر به سوی مکه حرکت کرد. ارتش عباسی در محل فخ راه را بر حسین بن علی فخ و یارانش بستند.
ابتدا فرماند? لشکر عباسی، حسین فخ را به هدیه و امان فراخواند، ولی او نپذیرفت، لذا پیکار در صبح روز هشتم ذی حجه سال 169 هجری از سوی سپاهیان عباسی آغاز شد. حسین فخ و یارانش در یک عملیات غافل گیرانه از دو سوی مورد حمله قرار گرفتند. رهبر قیام و یارانش با صلابت و استواری کارزار کردند ولی سپاه بزرگ عباسی آنان را در میان گرفت و حسین فخ و بسیاری از یارانش کشته و زخمی شدند و بار دیگر حادثه کربلا تکرار شد، سرهای شهدا را بریدند و برای سه روز جنازه شهدای واقعه فخ بر روی زمین باقی ماند. اگرچه قیام حسین فخ به شکست منجر شد ولی پیامد آن در دو قیام دیگر که در پی خواهد آمد، تبلور یافت. امام موسی بن جعفر (ع) در برابر فرماندهان عباسی از حسین فخ دفاع کرد و فرمود: «از این جهان رفت در حالی که مسلمان، صالح و روزه دار بود و امر به معروف و نهی از منکر می کرد و در میان خاندان ما همانندش نبود».
اوضاع سیاسى و فرهنگى عصر موسوى - دولت عباسى
گروههاى مختلف فکرى و سیاسى چون شیعیان، عباسیان و خوارج با امویان مخالف بودند و مخالفت گروههایى چون شیعه امامیه به سالهاى آغازین عصر خلافت مىرسید. به شهادت رساندن امامان شیعه موج خشم و نفرت را در میان شیعیان به حرکت درآورده بود و گاه این حرکتها به صورت قیامهایى علیه خاندان اموى خودنمایى مىکرد.
عباسیان که به صورت خزنده حیات سیاسى خود را در دوره خلافت امویان شروع کرده بودند با دو پشتوانه دینى و دنیایى حکومت را به دست گرفته و احزاب مدعى را یکى پس از دیگرى برکنار کردند. سابقه دنیایى آنها، اتکاء به سابقه اشرافیت قریشى بود که ریشه در پیمان سیاسى و تجارى یک قرن گذشته اعراب داشت و سابقه دینى آنها، اتصال به خاندان نبوت و وراثت فاطمى و علوى بود که در دل مردم مؤمن حجاز و عراق و یمن و ایران ریشه دوانده بود.(نقشه 5)
عباسیان از خاندان عموى پیامبر، «عباس» بودند و از خاندان مکى «هاشم» محسوب مىشدند، همین سبب ادعاى حقانیتخود را بر خلافت در چشم مؤمنان مىآراستند، حال آنکه بنىامیه از این امتیاز محروم بودند. با این همه پس از استقرار حکومتشان با علویان همان رفتارى را نمودند که پیش از آنها خاندان اموى کرده بود.
خلفاى معاصر حضرت معصومه(س)
حضرت فاطمه معصومه(س)، دخت گرامى امام موسى کاظم(ع) در سال173 هجرى تولد یافت و دولت عباسى از سال 132 هجرى با به خلافت رسیدن ابوالعباس سفاح بوجود آمد و تا سال656 هجرى ادامه داشت. از این رو تمامى حیات حضرت معصومه(س) در دوره خلافت عباسیان بوده، بر خلاف امام کاظم(ع) که زوال حکومت اموى را شاهد بوده است. خلفاى عباسى از آغاز حکومت تا انجام حیات حضرت معصومه(س) به قرار زیر است:
1 - سفاح 132 هجرى2 - منصور136 هجرى3 - مهدى 158 ه.ق4 - هادى169 ه.ق5 - هارون الرشید 170 ه.ق6 - امین193 ه.ق7 - مامون 128 - 198 ه.ق(نقشه6)
علامه سید جعفر مرتضى عاملى گوید: «عباسیان ناگزیر بودند که میان انقلاب خود و اهل بیتخط رابطى ترسیم کنند به چند دلیل:
نخست: آنکه بدین وسیله توجه فرمانروایان را از خویشتن به جاى دیگر منصرف مىساختند.
دوم: آنکه مردم بیشتر به آنان اعتماد مىکردند و از پشتیبانیشان برخوردار مىگردیدند.
سوم: آنکه دعوت خود را بدین وسیله از ابتذال و برانگیختن شگفتى مردم مىرهانیدند.
چه اینان در سرزمینهاى اسلامى آنچنان از شهرت کافى برخوردار نبودند و مردم نیز براى هیچیک از آنان، بر خلاف علویان حق دعوت و حکومت را نمىشناختند. از این رو با وجود علویان، دعوت عباسیان اگر به سود خودشان آغاز مىشد امرى فریبآمیز و باور نکردنى مىنمود.
چهارم: آنکه مىخواستند اعتماد علویان را نیز به خود جلب کنند و این از همه برایشان مهمتر بود. چه مىخواستند، بدین وسیله رقیبى در میدان تبلیغ و دعوت نداشته باشند و نمایش اینکه دارند، به نفع علویان تبلیغ مىکنند، خود آنان را از تحرک باز دارند».
لیکن امام صادق(ع) مخالفتخود را با دستگاه عباسى اعلام کرد، رشته سیاست را از دستخلیفه وقتخارج ساخته، خشم وى را به جان خرید. امام صادق(ع) پس از استوارى حکومت منصور در جواب سؤال وى که چرا به دربار عباسى رفت و آمد نمىکند فرمود:
«ما کارى نکردهایم که به جهت آن از تو بترسیم و از امر آخرت پیش تو چیزى نیست که بدان امیدوار باشیم و این مقام تو در واقع نعمتى نیست که آن را به تو تبریک بگوییم و تو آن را مصیبتى براى خود نمىدانى که تو را دلدارى بدهیم، پس پیش تو چکار داریم؟»
حکومتبر سرزمین پهناور اسلامى چنان منصور را مغرور کرده بود که مبانى سیاسى خلافت عباسى را به فراموشى سپرد و پیشواى علویان و امام شیعیان را به شهادت رساند.
قیام علویان
موضعگیرى امام صادق(ع) و عکس العمل منصور، علویان را با فتنه سیاستبازان عباسى آشنا ساخت و پرده از پنهانکارى آنها برداشت. از این رو قیام علویان در مصر موسوى رو به اوج نهاد و مخالفتبا خلافت عباسى فراگیر شد. برخى از قیامهاى عصر عباسى به قرار زیر است:
1 - قیام محمد بنعبدالله محض (عصر امام صادق - 145 ه)2 - قیام ابراهیم بنعبدالله محض (عصر امام صادق - اول رمضان 145 ه)3 - فراخوانى علىبنعباس بنحسن (عصر موسوى)4 - قیام فخ به رهبرى حسین بنعلى بنحسن مثلث(عصر موسوى،169 ه)
در قیام فخ برخى از شخصیتهاى هاشمى و غیر هاشمى به شهادت رسیدند و بعضى چون «یحیى بنعبدالله بنحسن» و «ادریس بنعبدالله بنحسن» به ایران و مصر رفتند تا به خونخواهى رهبر قیام فخ قیامهاى دیگرى برپا دارند. هر چند یحیى در کار خود توفیق نیافت و پس از هجرت به منطقه «دیلم» به بغداد فراخوانده شد و به شهادت رسید، ولى ادریس از مصر به مراکش رفت و حکومت ادریسیان را بنا نهاد که تا دو قرن دوام آورد. حکومتى که به قول محمد جواد مغنیه نخستین حکومتشیعه شناخته شد.
موقعیت علمى و منابع مالى قیام کنندگان
عموم رهبران قیام در عصر موسوى و برخى از پیروان آنها از شاگردان مکتب امام صادق(ع) و شخصیتهاى برجسته علمى مذهبى عصر خود بودند که به پارسایى زندگى مىگذراندند.
فهرستشمارى از شخصیتهاى انقلابى مکتب جعفرى به ترتیب زیر است:
1 - ابراهیم بنعبدالله محض2 - محمد بنعبدالله محض3 - حسین على، رهبر قیام فخ4 - سلیمان بنعبدالله5 - یحیى بنعبدالله بنحسن، صاحب دیلم و مرد شماره 2 قیام فخ6 - ادریس بنعبدالله بنحسن، پایهگذار حکومن ادریسیان
با توجه به این نکته که قیامکنندگان عصر موسوى خود از عالمان دینى محسوب مىشدند که مکتب امام معصوم (ع) را درک کرده، از آن بهره برده و آنگاه اقدام به قیام علیه عباسیان نموده بودند و تایید آنها چون قیام فخ و گسترش آیین وکالت و پذیرش هدایاى خلفاى جور از سوى امام کاظم(ع)، ما را به این نکته هدایت مىکند که منابع مالى قیامکنندگان علاوه بر غنایم جنگى، کمکهاى مالى امام(ع) بوده است.
شیخ صدوق نقل مىکند زمانى که امام کاظم(ع) نزد هارون الرشید حاضر شده هارون غضب خود را پنهان کرد و به دلجویى امام پرداخت و پرسید: چرا به دیدار ما نمىآیى؟ امام فرمود: پهناورى کشورت و دنیا دوستى تو مانع از آن مىشود.
پس از آن هارونالرشید هدایایى به آن حضرت داد و امام در رابطه با قبول هدایا فرمود: «به خدا قسم، اگر من در فکر تزویج افراد مجرد خاندان ابوطالب نبودم که تا نسل او براى همیشه قطع نشود، هرگز این هدایا را نمىپذیرفتم».
از طرفى وقتى ائمه طاهرین(ع) مىخواهند اصحاب خود را توثیق نمایند از عبارت «حزب آبائى» و «من حزبنا» استفاده مىکنند. چنانکه امام رضا(ع) در توثیق اسماعیل بن خطاب و صفوان بنیحیى فرمایند: «رحم الله اسماعیل بنالخطاب، رحم الله صفوان، فانهما من حزب آبائى و من کان من حزبنا ادخله الله الجنة».
به سبب اینکه قیامکنندگان ولایت ائمه طاهرین(ع) را پذیرفته و ائمه پیروى آنها را تایید کردهاند، در ردیف افراد حزب آنها، که همان حزب الله است داخل شدهاند. پیشوایان دینى نیز سرپرستى آنها را پذیرفته و منابع مالى آنها را هم تامین مىکنند. از این رو امام کاظم(ع) حتى هدایاى خلفاى جور را مىپذیرد تا به خاندان ابوطالب رساند، خاندان پرشور شیعهاى که قیامهاى عصر موسوى را برپا مىنمایند.
وکلا و کارگزاران امام کاظم(ع)
امام کاظم(ع) براى سامان بخشى به نظام فرهنگى، اقتصادى و اجتماعى جامعه شیعه و انسجام امت اسلامى، وکلا و کارگزارانى را در مناطق مختلف کشور پهناور اسلامى قرار داده بود تا جهان تشیع در زیر لواى سازماندهى واحد با امام علیه السلام در ارتباط باشند. این ارتباط موجب مىشد تا امام بتواند به سؤالات مستحدثه پاسخ گوید، مسائل مالى چون پرداخت وجوهات از طریق وکلا به آسانى صورت پذیرد و نظام اقتصادى شیعیان سامان یابد. برخى از این وکلا که از اصحاب خاص امام کاظم(ع) شمرده مىشوند، به قرار زیر هستند:
1 - اسامة بن حفص2 - ایوب بن نوح3 - نضر بن قابوس4 - عبدالرحمن بن حجاج5 - عبدالله بن جندب بجلى6 - على بن مهزیار7 - على بن یقطین
شهر آرمانى غدیر
با توجه به توسعه سازمان وکلا در عصر موسوى و قیامهاى مورد تایید مقام ولایت، هارون الرشید و دستگاه لافتبیمناک شدند. آنها مىدانستند که امام هارون را غاصب خلافت پیامبر و زمامدارى جهان اسلام مىداند و اگر توان براندازى حکومت عباسى را داشته باشد، در آن تامل نخواهد کرد و با براندازى دولت عباسى، حکومت اسلاى بر مبناى اصول تعیین شده در فلسفه سیاسى اسلام را بنا خواهد نهاد.
قیامهاى پىدرپى علویان نظام پوشالى عباسى و شعارهاى دروغین رژیم سفاک هارونى را بر ملا ساخته بود و سازمان وکلا این فرصت را مىداد تا امام براى آینده جهان اسلام اندیشه کند و در صدد مقابله با عباسیان برآید.
هارون در طى جلسات متعدد مسائلى را با امام کاظم(ع) در میان نهاد تا از اندیشه سیاسى امام آگاهى یابد. روزى به آن حضرت گفت: حاضر است «فدک» را به او برگرداند. امام فرمود: در صورتى حاضرم فدک را تحویل بگیرم که آن را با تمام حدود و مرزهایش پس بدهى!
هارون پرسید: حدود و مرزهاى آن کدام است؟
امام فرمود: اگر حدود آن را بگویم هرگز پس نخواهى داد.
هارون اصرار کرد و سوگند یاد نمود که این کار را انجام خواهد داد.
امام در تعیین حدود آن فرمود: حد اولش: عدن، حد دوم آن: سمرقند، حد سوم: افریقا و حد چهارم آن نیز مناطق ارمنیه و بحر خزر است.
هارون که با شنیدن هر یک از این حدود، تغییر رنگ مىداد و به شدت ناراحت مىشد، نتوانستخود را کنترل کند و با خشم و ناراحتى گفت: با این ترتیب چیزى براى ما باقى نمىماند!
امام کاظم(ع) فرمود: مىدانستم که نخواهى پذیرفت و به همین سبب از گفتن آن امتناع داشتم.
امام مجموع قلمرو اسلامى را حدود فدک معرفى کرد و با این بیان مشروعیت امامت و رهبرى اهل بیت عصمت(ع) و تصاحب غاصبانه آن از سوى خلفا را بر ملا ساخت.
روزى دیگر هارون، امام موسى کاظم(ع) را کنار کعبه دید، رو به امام کرده و گفت: «تو هستى که مردم پنهانى با تو بیعت کرده، تو را به پیشوایى برمىگزینند؟»امام فرمود: «انا امام القلوب و انت امام الجسوم».
«من امام دلها هستم و تو پیشواى تنهایى».
زندانى شدن و شهادت امام کاظم(ع)
امام کاظم(ع) در زمان خلافت هارون دو بار زندانى شد. مدت زندانى شدن آن حضرت در مرتبه اول مشخص نیست ولى در مرتبه دوم از سال179 تا183 هجرى قمرى یعنى مدت چهار سال در زندان بود که به شهادت ایشان منجر شده است.
تاکید رسول اکرم(ص) بر اینکه امام حسن و امام حسین علیهما السلام فرزندان اویند، موجب شکوه و عظمت اهل بیت در میان مسلمانان شد. چنانکه روایات زیادى در باره نهادى شدن بزرگداشت اهل بیت(ع) در جوامع روایى شیعیان و اهل سنت آمده است. از جمله حدیث ثقلین و حدیثسفینه که از طریق دهها راوى نقل شده است.
عباسیان در مقابل این مقام الهى اهل بیت(ع) که شایستگى آنها را براى امامت و خلافتبه اثبات مىرساند، خود را بنى اعمام رسول خدا(ص) دانسته و اینگونه استدلال مىکردند، زمان رحلت پیامبر(ص)، عباس عموى او زنده بود و با وجود او حقى براى فرزندان عموهاى دیگر رسول خدا(ص) باقى نمىماند. حال آنکه شیعه براى اثبات امامت هرگز به قانون وراثت توجهى نداشت. بلکه نصوص وارده از پیامبر و امام سابق در رابطه با تعیین امام بعدى را شرط امامت ائمه اثنىعشر مىدانست. دولت عباسى سعى داشتحسنین و فرزندان آنها را، فرزندان علىبنابیطالب(ع) قلمداد نمایند و اذهان مردم را از اهل بیتبه خود متوجه سازند.
ابناثیر سبب زندانى شدن امام کاظم(ع) را اینگونه نقل مىکند:
هارون الرشید در رمضان179 ه.ق به مقصد حج عمره به مکه مىرفت که در سر راه خود به مدینه آمده و وارد روضه رسول خدا(ص) شد پس از زیارت مرقد مطهر براى جلب توجه مردم در رابطه با نسب خویش به رسول خدا(ص) این چنین سلام داد: «السلام علیک یا رسول الله یابن عم» «سلام بر تو اى رسول خدا، اى پسر عمو». در این هنگام موسى بنجعفر(ع) که در آن مجلس حاضر بود، پیش آمده و خطاب به رسول خدا(ص) فرمود: «السلام علیک یا ابة» «سلام بر تو اى پدرم». با شنیدن این سخن رنگ از رخسار هارون پریده و خطاب به امام کاظم(ع) گفت: «هذا الفخر، یا اباالحسن جدا» به واقع این مایه افتخار استیا اباالحسن، و سپس دستور توقیف آن حضرت را صادر کرد.
امام از زندانى به زندان دیگر انتقال یافت و به سبب فضایل اخلاقى زندانبانان را تحت تاثیر قرار داد تا در بیست و پنجم رجب سال183 هجرى قمرى در زندان سندى بنشاهک به شهادت رسید.
و در باب التین بغداد مقبره قریشىها به خاک سپرده شد.
حضرت معصومه(س) در عصر شهادت پدر
حضرت فاطمه معصومه(س) در سال173 هجرى قمرى به دنیا آمد و حضرت امام موسى کاظم(ع)183 هجرى به شهادت رسید، از این رو حضرت معصومه(س) در عصر شهادت پدر بزرگوارش ده سال و برادر ارجمندش حضرت امام رضا(ع) سىوپنجسال داشتند. در میان خاندان طهارت و امامت فرزندان توسط بزرگان خانواده آموزش داده مىشدند و علوم الهى را از پدر، مادر و برادر فرا مىگرفتند. در عصر موسوى نیز این سیره حسنه ادامه داشت و حضرت معصومه(س) از همان دوران کودکى به آموزش علوم دینى مىپرداخت. استعداد ذاتى، طهارت روح و برخوردارى از استادان معصوم که از علوم الهى بهره وافى دارند، وى را به مرحلهاى از کمال علمى رساند که روزى جمعى از شیعیان وارد مدینه شدند و تعدادى پرسش در نامهاى نوشته و به خاندان امامتبردند. حضرت موسى بنجعفر(ع) در سفر بود و امام رضا(ع) در مدینه تشریف نداشت. هنگامى که آن گروه از مدینه قصد عزیمت داشتند، از اینکه خدمت امام رضا(ع) نرسیده بودند و دستخالى بدون پاسخ به سؤالات علمى و دینى خویش به وطن برمىگشتند، بسیار اندوهگین بودند.
حضرت فاطمه معصومه(س) که در آن ایام هنوز به سن بلوغ نرسیده بود، از مشاهده غم و اندوه آنان متاثر شده و پاسخ پرسشهاى آنان را نوشت و به آنها عنایت فرمود. شیعیان مدینه را با سرور و شادى ترک کردند، در بیرون مدینه با امام کاظم(ع) مواجه شده و واقعه را به اطلاع حضرت رساند و دستخط حضرت معصومه(س) را به امام ارائه دادند. حضرت امام کاظم(ع) پس از مطالعه جواب سؤالات، شادى و ابتهاج خود را با این جمله بیان فرمودند: «فداها ابوها; پدرش به فدایش».
از این رو حضرت معصومه(س) در عصر رضوى علاوه بر اینکه از خاندان امام کاظم(ع) شناخته مىشد، از بانوان دانشمند، محدثه و پارساى عصر خویش محسوب مىگشت و با وجود ناآرامىها و ناملایمات فراوان چهار روایت از آن بانوى مکرمه به دست ما رسیده که در محور اصول اعتقادى شیعه و تاکید به وصایتحضرت امیرالمؤمنین و تثبیت جایگاه غدیر در فرهنگ تشیع است.