بی عنوان!
"عقل منقطع از ولایت، دروغ را دروغ می داند چه دروغی باشد که بخواهد انقلاب اسلامی را به ورطه نابودی بکشد، مثل دروغ تقلب در انتخابات و چه دروغی باشد مثل اینکه گوجه فرنگی در اطراف خانه احمدینژاد ارزان است... برای این عقل، دروغ، دروغ است. چون ولایت فقیه و حکومت و حفظ نظام و اینکه به حکم ولی فقیه می توان مسجد را خراب کرد و خانه مردم را تصرف کرد و... را نمی فهمد. برای او هیچ چیز بالاتر از چیز دیگر نیست.
عقل انسان، نقصهای دیگری هم دارد، مثلاً اینکه زود باور است و اگر صاحب این عقل، شخص عظیم النامی! مثل محمد مطهری هم باشد، با یک بازی بچه گانه به نام ترانه موسوی فریب می خورد... و وقتی او فریب بخورد، چه انتظاری است از آن دختر و پسر و زن و مرد مؤمن که با حسن نیت سبز می پوشد و به خیابان می آید...؟
عقل انسان، تابع احساس هم هست، خون ببیند، دیگری چیزی نمی فهمد حالا اینکه چه کسی خون را ریخته، چه کسی شرایط خونریزی را فراهم کرده، چه کسی از کجا خط می گیرد و... اینها دیگر اصلاً به چشم این عقل نمی آید.
عقل انسان تابع تکرار هم هست! اگر چیزی برایش زیاد تکرار شود، باورش می شود مثل اینکه بسیجی ذاتاً کثیف است، مصباح قاتل است، احمدینژاد دروغگوست، و... هرچقدر هم بیشتر تکرار شود، باورپذیریاش عمیقتر میشود و اگر این نقطه ضعف در عقل انسان نبود، درِ دکان هرچه رسانه هست، باید تخته میشد....
عقل انسان به چشم هم هست، فراموشکار هم هست و عقل انسان هزاران ایراد و اشکال و نقص دیگر هم دارد...
این عقل مطلق العنان بشر است که شاهکارهایش را می توان در سیر تاریخ فلسفه غرب به وضوح دید. روزی از جنگ و خونریزی خسته میشود و پناه می برد به کنج خلوت و کثیف خود و می شود کلبی مذهب و اپیکوری مذهب، روزی خوشی می زند زیر دلش و می شود لذت انگار، روزی به داشته های محسوس اکتفا می کند و می شود ماتریالیست، روزی راهب کلیسا را خدا می داند، روزی با کلیسا چپ می افتد، روزی فطرت و ماوراء الطبیعه و متافیزیک را به زبالهدانی می اندازد و حلقه وین تشکیل می دهد که از دلش پوزیتیویسم و اگزیستانسیالیسم بیرون می آید و عده ای غرب زدهی جوزده هم اینجا، مطابق نعل به نعل آن، حلقه کیان تشکیل می دهند و می نشینند تئوری اصلاحات می نویسند و امروز حاصلش را درو می کنند...
اما تاریخ انبیا را نگاه کنید، کجا این اعوجاج ها در آن دیده می شود؟ کجایش در تناقض با جای دیگر است؟ چه ناسازگاری در آن است؟ چقدر انحصاری است، که در یک جامعه به درد بخور باشد و در جای دیگر نه!؟
این نظام سازگار و هدفمند و منظم فقط به خاطر این است که اینها به امر خدا بوده و امر خدا یکی است "وما امرنا الا واحده"...
و رشته ای به نام وحی هست که عقل، انسان را به عالم بالا وصل کند و نیازهای واقعی او را یادآور شود.
و این رشته هنوز هم قطع نشده که اگر روزی اینطور شود، زمین از اساس نابود خواهد شد...
امروز سر این رشته در دست ولی فقیه است و ما هستیم و صراط مستقیم ولایتپذیری...
اما ولایتپذیری چیست؟
ولایتپذیری به حرف نیست به خاطر همین قابل تعریف نیست
ولایتپذیری یعنی چشمی هست که از چشم ما معتمد تر است، اگر بگوید اینجا چیزی نیست و ما ببینیم که هست، یعنی نیست! اگر بگوید کسی دروغ نمی گوید و ما ببینیم که دروغ می گوید، یعنی نمی گوید...
ولایتپذیری یعنی دستی هست که از دست ما بالاتر است، اگر نخواهد حرفی را بزنیم و ما بخواهیم و لازم بدانیم، یعنی نباید بزنیم...
ولایتپذیری یعنی عقلی هست، ایمانی هست و تشخیصی هست که از ما بالاتر است؛
یعنی مصالح بیشتر را می بیند، اگر ما نفع یک شخص را می بینیم، او نفع یک گروه را می بیند، اگر ما نفع گروه را می بینیم، او نفع کشور را می بیند، اگر ما نفع کشور را می بینیم او نفع اسلام را می بیند...
و اینها نه حرف و احساس و نه تلقی شخصی است، که اصل دین است. و اگر این اصل را از دین حذف کنیم، چیزی از دین باقی نمی ماند. سراسر اسلام می شود، تناقض!
امام حسین(ع) برای نپذیرفتن حکومت جور، فرزند 6 ماهه به قربانگاه می برد و امام رضا ولیعهد حکومت می شود. امام علی به یک لباس کهنه قناعت می کند و امام جواد لباس فاخر به تن میکند. پیامبر به کسی که شکنبه گوسفند بر سرش می ریزد، محبت میکند ولی عده ای یهودی بنی قریظه را مقابلش سر می زنند و در چاه می اندازند.
می بینید، همه جا میشود صفین، یک طرف قرآن یک طرف علی...
و انسان سرگردان میان اینها...
ولایتپذیری هم به حرف نیست، نمی شود به حکم دین رسول الله، علی را در محراب کشت، و شد ابن ملجم و خوارج. نمی شود به اسم ولایتپذیری از امام، فحش به رهبر کنونی داد و شد هادی غفاری و امثالهم؛
نمی شود به اسم ولایتپذیری از رهبر، به احمدینژاد (که فعلاً از هرجهت مورد تایید رهبری است)، نه از روی دوستی که از روی عداوت و کینه، خنجر زد و شد قالیباف و امثالهم؛
این سلسله را بیهوده کنار هم نیاوردم، اعتقاد عمیق دارم به این تناسب. این قوس نزولی همان حلقه ای است که قوس صعودی آن، ولی فقیه و امام معصوم و رسول الله و خداست...
ولایتپذیری یعنی ولایتپذیری امام حسن(ع). که وقتی قاتل پدر هم در دستش هست، نگاه می کند به قول پدر و مولای خود، نه تشخیص خود...
ولایتپذیری یعنی ولایتپذیری حضرت ابوالفضل که می داند اگر شمشیر به دست بگیرد، خیلی چیزها عوض می شود ولی نگاه می کند به کلام برادر و مولای خود، و به یک عَلَم اکتفا می کند...
ولایتپذیری یعنی ولایتپذیری شهید همت که می داند باید به فلسطین برود ولی وقتی حرف امام و مولای خود را می شنود، از فرودگاه بر می گردد...
ولایتپذیری یعنی همان چیزی که رهبر گفت که اگر عکس مرا هم پاره کردند، شما چیزی نگویید، پس نمی شود گفت فلانی ولایتپذیر نیست، تا وقتی تصدیق رهبر پشت سر اوست... هرچند همه شواهد هم حاکی از این باشد.
غیر از این عمل کنیم، نقض غرض ما واضح است...
ولایتپذیری ما هم باید همین باشد. تا وقتی کسی در این مسیر و با این علائم حرکت کند و تصدیق رهبر هم پشت او باشد، حفظه الله! ما هم پشت اوییم...
و اگر از مسیر خارج شود و رهبر هم خروجش را تأیید کند، لعنه الله! ماهم علیه اوییم...
و این مسیر صبر می خواهد و صبر می خواهد و صبر...
خوشا آن ره سفر، که ره پوید به سر
که در این ره جداگشته بسی سرها ز تن..."