تعالی انسان
به نقل از مکتب تفکیک
باسمه الحکیم
محمد رضا حکیمی
کمال هر چیز به آن است که در ابعاد وجودی خویش رشد کند. انسان نیز ـ به حتم و یقین ـ همینگونه است. انسان اگر در مسیر رشد نیفتد و نیروهای بالقوه کمالپذیر خود را به فعلیت نرساند، از مرحله حیوانیت نگذشته است. و گذر از این مرحله، جز با تربیتپذیری تحقق نخواهد یافت. تربیت نیز جز با معرفت و شناخت، نتیجه نخواهد داد. چنانکه امام علی(ع) میفرماید: «یا کمیل! ما من حرکه الا و انت محتاج فیها الی معرفه؛ هر گامی برمیداری باید جای پای خود را بشناسی.» آری انسان فاقد تربیت، حیوان است و انسان فاقد معرفت، کور.
پس به حکم عقل و تأمل (که حریفان ز مُل و من ز تأمل مستم)، بر انسان است که برای تربیت خویش ـ و سپس دیگران ـ بکوشد، و بهترین راه را برای رسیدن به این مقصد مهم ـ بجوید، که انسانیت انسان در گرو تربیتیافتن است و تربیتجوی آگاه باید خوب توجه کند که تربیت دو گونه است؛ تربیت الهی، تربیت بشری.
همانگونه که خود بشر ناقص است، تربیت بشری نیز ناقص است؛ چون بشر دانش چندانی ندارد، تا در تربیت خود و دیگران، به موفقیت مطلوب دست یابد. قرآن کریم میفرماید: «وَمَا أُوتِیتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِیلاً؛ ای انسانها! چیز چندانی نمیدانید.» (سوره مبارکه الإسرا 85) این است که به دنبال مربی بشری و معرفت بشری رفتن، کاری خردمندانه نیست و فرهیختگان راستین چنین نمیکنند. پس باید به سراغ مربی الهی رفت؛ یعنی کسانی که مصداق «و عَلمّنا من لدنّا علما» و «ادّبنی ربّی» هستند.
بنابراین عقلیترین حرکت، در حیات تکاملی و انسانی خروج از حوزه علم و تربیت بشری (حوزه علم قلیل)، و ورود به حوزه علم لدنی (علم کثیر وحیانی) و تأدیب ربانی است.
اگر انسان به علم وحیانی نرسد، به معرفت وحیانی نیز نرسیده است و اگر به معرفت وحیانی نرسد به تربیت وحیانی نرسیده است و اگر به تربیت وحیانی نرسد به هیچ چیز نرسیده است. این است که امام محمد باقر(ع) برای تنبیه عقول فرمود: «علم صحیح جز از نزد ما به دست نمیآید.» و انسان فاقد تربیت وحیانی و جاهل به «علم صحیح» نمیتواند در عرصه ابدیت حضور پیدا کند.
و بسیار روشن است که تربیت، کتاب تربیتآموز میخواهد و مربی تربیتگر میخواهد. در حوزه اسلام که خاتم ادیان الهی و کاملترین دین است، کتاب تربیتآموز، قرآن است، و مربی تربیتگر معصوم(ع) ـ چه پیامبر(ص)، چه امام(ع) (من کنت مولاه فهذا علی مولاه) ...
و از این توجه مهم است که ـ به جز حدیث فوق متواتر غدیر ـ به راز تربیتی و تعلیمی و اسرار عظیم شناختی حدیث نیز پی میبریم. در این حدیث، پیامبر اکرم(ص)، عامل موفقیت در مسیر انسانی و رشد تألهی را در تمسک توأمان، به دو چیز دانسته است؛ کتاب خدا و انسان معصوم.
تنها کتابی که اتصال و استناد آن به وحی آسمانی قطعی است و امروز در دسترس بشریت است، قرآن کریم است. و قرآن کریم نیز ما را در فهم درست الهیات، سیاسیات، اقتصادیات، اخلاقیات، و احکامیات و دفاعیات خود، به «اهل ذکر» ارجاع داده است؛ یعنی «معصوم(ع)» (فَاسئَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ...) (سوره مبارکه انبیاء آیه شریفه 7).
قرآن کریم خود را کتابی بدون اختلاف و ضعف معرفی میکند. در این صورت نمیشود مراد از «اهل ذکر» مطلق دانشمندان باشد؛ زیرا در آرای دانشمندان هم اختلاف فاحش وجود دارد، هم ضعفها و ابطالپذیریها و دگرگونیهای بسیار ـ پس به مفسری راستین و بیانگری از پروازیان افق مبین نیاز است.
امام علیبن ابیطالب(ع) میفرماید: «هذا القرآن انما هو خط مسطور بین الدفتین، لا ینطق بلسان، و لا بد له من ترجمان... فإذا حکم بالصدق فی کتاب الله، فنحن احق الناس به؛ قرآن خطوطی است که نوشتهاند و جلد کردهاند، خود زبان گفتن ندارد و ناگزیر سخنگویی (مفسری) میخواهد و اگر قرار باشد کتاب خداوند درست تفسیر شود، ما از همه مردمان سزاوارتریم که آن را تفسیر کنیم.»
محدث، مورخ و مفسر معروف و معتبر اهل سنت، حافظ محمدبن جریر طبری، در کتابی مهم که درباره «حدیث غدیر» و اسناد فراوان آن به نام «الولایة فی طرق حدیث الغدیر» نوشته است، حدیث غدیر را از هفتاد و چند طریق ـ که از نظر خود محدثان و سندشناسان اهل سنت ـ چندینبار بیش از حد تواتر است، روایت کرده است و همین سند برای ثبوت و اثبات قطعی الصدور بودن این حدیث عظیم المنزله و سرنوشتساز، کافی است، البته برای کسانی که اهل اینگونه شناختها و دانشها باشند. بخشی از روایت طبری چنین است:
«افهموا محکم القرآن، و لا تتبعوا متشابهه، و لن یفسر ذلک لکم، الا من انا آخذ بیده و شائل بعضده...؛ مسلمانان! محکمات قرآن را بفهمید، و در پی فهم متشابهات قرآن (که مخاطبان خاص دارد) نباشید! و هرگز و هرگز کسی این قرآن را برای شما تفسیر نمیکند، مگر این علی که من اکنون دست او را گرفته و بازوی او را فرا آورده به شما نشان میدهم...»
این است که میگوییم: مهمترین سرمایه جاودانه انسان، در این جهان تکامل و رشد و معرفت و تأله، قرآن کریم است و احادیث شریف که تفسیر و تبیین راستین قرآن است.
در همه فرهنگها و میراثها، و در همه گوشه و کنار جهان، کتابی به عظمت قرآن، در تربیت و هدایت و حرکت و معرفت و عدالت ... نمیتوانیم یافت و به منبعی به سترگی محتوای قرآن نمیتوانیم رسید و این میراث گران و این روح عرشی در کالبد عقول اهل جهان، جز با احادیث، تفسیری درست نخواهد شد و جز با سخنان معصوم(ع) (پیامبر یا امام)، پرده از چهره حقایق آن برداشته نخواهد گشت، که مؤدای «حدیث غدیر» و «حدیث ثقلین» همین است و تخطی از این دو حدیث نبوی فوق متواتر، تخطی از خود قرآن و اصل سنت است.
پس، اگر ما به احادیث رجوع نکنیم و فهم حدیثی از قرآن نداشته باشیم، به حقایق قرآنی، در الهیات و اخلاق و احکام ـ به نص آورنده قرآن ـ نرسیدهایم و از اینجاست که اهمیت احادیث و ارزش منحصر به فرد آنها معلوم میگردد. اینکه در حدیث ثقلین تأکید بر تمسک به قرآن کریم و اهلبیت(ع) شده است، مهمترین تمسک، رجوع به آنان است در معارف و تفسیر قرآن.
ما چگونه به آنان تمسک جستهایم که دنبال این سخن یونانی، یا آن نظریه هندی، یا افکار مخدوش دیگران ـ از شرق و غرب ـ هستیم؟ پس امام صادق(ع) درست فرمودهاند که: کذب من زعم أنه من شیعتنا، و هو متمسک بعروة غیرنا؛ دروغ میگویند کسانی که فکر میکنند شیعه ما هستند، با اینکه چنگ به دستاویز دیگران زدهاند (و افکار و مبانی غیر ما را پذیرفتهاند).
و همانگونه که قرآن کریم، برای انسان و رشد تألهی انسان، کتابی بینظیر است، احادیث نیز به عنوان شارح و مفسر و ترجمان و سخنگوی قرآن، در مرتبه دوم از اهمیت داشتن و همانندناپذیر بودن، قرار دارند ـ چه احادیث نبوی و چه احادیث اوصیایی- .
افسوس که قدر احادیث معارفی دانسته نشده است! افسوس که در حوزهها، به جای اندیشیدن در سخنان انسان افلاکی (انسان هادی، که عین هدایت است، انسان معصوم، که تجسم عقل است)، به اندیشیدن در سخنان انسانهای خاکی ناقص پرداختند و به سخنان مخدوش و نقدپذیر فلان فیلسوف یا فلان عارف یا متفکر، به چشم علم و علمیت نگریستند، لیکن به احادیث و ادعیه (که پس از قرآن کریم، منابع عالیترین معارف و نابترین حقایقند)، به این چشم ننگریستند و به تعبیر حضرت امام محمد باقر(ع) به جای رفتن به سوی «نهر عظیم» به خشکابها دل خوش کردند! و به هشدار آیه «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ» (سوره مبارکه التکاثر 8) و مراد از این «نعیم» ـ در آیه مبارکه ـ اندک توجهی نکردند، و فلسفه را که عقل نبود، عقلی بود (مانند علم و علمی در اصول فقه)، آن هم نه عقلی صرف، بلکه «عقلی ـ وهمی» و «عقلی ـ کشفی»، عقل نامیدند و از توهینی که به این مغالطه و تسمیه دروغ، به پیکره حقایق شیعی و مکتب جعفری متوجه میشود، غفلتی نابخشودنی کردند!
اکنون خوب درمییابید، که آن همه کوشش دراز دامن، و تلاشهای فراگستر، از سوی علمای مذهب اسلامی، درباره حدیث و علوم مربوط به حدیث و اهتمام شدید به سند و متن و ضبط و حفظ احادیث و سعیها برای جدا کردن مجعول از غیرمجعول و زحمتها برای شناختن رجال حدیث و راویان و آن همه تألیفات عظیم، در رشتههای مختلف مربوط به «رجال» (راویان) و متون (احادیث)، همه و همه، لازم و وظیفه و به جا بوده است و آن بزرگان، آن همه کتابهای مهم و بزرگ تألیف کرده و عمرها بر سر این کار گذاشتهاند، تا امروز آن حقایق و تعالیم به دست امت اسلامی برسد و مایه افتخار بر همه دانشها و دانشمندان جهان باشد، (در صورتی که درست مورد مراجعه قرار گیرد و فهمیده شود و در عرضهای مناسب و فهم زمانی)، با استخراج انواع موضوعات مهم، درباره تربیت و فرهنگ بشری، شناسانده شود و به زبانها گردانده شود.
هیچ دقت کردهاید که اگر احادیث نبود، هیچ مسلمانی (از هر مذهب)، در همه عالم نمیتوانست ـ دستکم ـ در عمل مسلمان باشد؛ زیرا ریز احکامی که مسلمانان به آنها عمل میکنند، اصلا در قرآن کریم نیامده است و تنها و تنها احادیث مبین آن احکام و متکفل بیان آنها است.
کجای قرآن کریم آمده است که نماز صبح دو رکعت است و طواف کعبه هفت شوط؟ در قرآن کریم فقط کلیات ذکر شده است. پس همه مسلمانان، در همه تاریخ و در همه اقطار جهان، در عمل به احکام اسلام و مقررات قرآن، ریزهخوار خوان احادیث هستند.
در اینجا لازم است یاد شود، که مراجعه به احادیث نباید منحصر به مسائل فقهی و آداب اخلاقی باشد، بلکه عمده الهیات حدیثی است و توضیح احادیث، درباره آیات مربوط به الهیات قرآنی. اگر این مراجعه نباشد، الهیات، التقاطی خواهد بود و غیر اصیل، چه فلسفی و چه عرفانی و حتی کلامی. پس مینگرید که رجوع به اخبار و احادیث و استفاده از آنها یک ضرورت قرآنی ـ اسلامی است و یک رسالت فرهنگی ـ بشری و تطهیرگر الهیات ما از زنگار التقاط است.
اینجانب در کتاب «اجتهاد و تقلید در فلسفه» حدود 52 عنوان آوردهام که اگر به اخبار و احادیث رجوع نداشته باشیم، از رسیدن به آن حقایق و شناختها محروم میمانیم، برای مثال: معرفة الله حدیثی، معرفه الاسماء حدیثی، معرفة القرآن حدیثی، معرفه النبی حدیثی، معرفه الامام حدیثی، معرفه النفس حدیثی، معرفه العقل حدیثی، معرفه السلوک حدیثی، معرفه المعاد حدیثی، معرفه الاقتصاد حدیثی، معرفه الاجتماع حدیثی، معرفه التربیة حدیثی و ...
این است که مراجعه به احادیث نباید تنها جنبه قدسی و اخلاقی و احکامی داشته باشد، بلکه باید با نظر علمی ـ و طالب عالمانه ـ به احادیث و اخبار رجوع کرد، که علم محمدی و علوم اوصیاء محمدیین در احادیث است. اگر به احادیث به نظر علمی مراجعه شود و احادیث، مورد تفقه و تعقل قرار گیرد و اینگونه شناختی از احادیث به دست آید، معلوم میشود که «تفکیک» حرکتی عقلی و علمی و دینی و تربیتی و تألهی و تکاملی است و منحصر به خود است. کسانی که به گمان خویش نقد بر تفکیک مینویسند، به مطالب نمیرسند و هنوز به دریافت هدف و مراد اصحاب تفکیک توجه نکردهاند و به غنا و استدلال معارف قرآنی ـ اوصیائی اذعان نکردهاند و اصرار بر تفکیک برای همین توجه دادن و اذعان کردن است (لِمَن کَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِیدٌ (37)) (سوره مبارکه ق) و این تأکید و اصرار، وظیفهای گران است، به خصوص در جهان امروز و در برابر سخنان مستشرقین یهود و غیر یهود، که تبلیغ میکنند در اینباره که اسلام از خود و بالاستقلال، معارفی و الهیات مستقل ندارد و به تعبیر «برتراند راسل» انگلیسی، در کتاب «تاریخ فلسفه غرب»: اسلام در علوم نظری چیزی از خود عرضه نکرده است، هر چه در کتب علما و فلاسفه اسلام آمده است، از قبل از اسلام است و چه ننگی بزرگتر از این، اگر کسی حمیت قرآنی داشته باشد!
نیز یادآوری میکنم ـ برای تأکید بر آنچه معروض افتاد ـ که مرحوم علامه طباطبایی در کتاب «شیعه در اسلام» تصریح فرمودهاند، که: برای شناخت اسلام، فقط و فقط دو منبع منحصر به فرد وجود دارد؛ قرآن کریم و احادیث شریف نیز در مصاحبهای فرمودهاند که: اگر احادیث نبود، من نمیتوانستم تفسیر بنویسم و این سخنان همه درست است، و توجهی است آگاهانه، و اظهاراتی است متعهدانه.
والسلام علی حماه الحق و دعاه العدل