معرّفی سایت
دوستان عزیز
با مراجعه به سایت زیر میتوانید اکثر کتابهای منتشرشده به قلم علّامه محمّدرضا حکیمی از جمله مجموعهی گرانقدر «الحیاة» را دانلود کنید:
دوستان عزیز
با مراجعه به سایت زیر میتوانید اکثر کتابهای منتشرشده به قلم علّامه محمّدرضا حکیمی از جمله مجموعهی گرانقدر «الحیاة» را دانلود کنید:
البته اوّل باید عضو سایت بالا بشین!
موجها خوابیده اند ، آرام و رام
طبل توفان از نوا افتاده است
چشمه های شعله ور خشکیده اند
آبها از آسیا افتاده است
در مزار آباد شهر بی تپش
وای جغدی هم نمی آید به گوش
دردمندان بی خروش و بی فغان
خشمناکان بی فغان و بی خروش
آهها در سینه ها گم کرده راه
مرغکان سرشان به زیر بالها
در سکوت جاودان مدفون شده ست
هر چه غوغا بود و قیل و قال ها
آبها از آسیا افتاده است
دارها برچیده خونها شسته اند
جای رنج و خشم و عصیان بوته ها
پشکبنهای پلیدی رسته اند
مشتهای آسمانکوب قوی
وا شده ست و گونه گون رسوا شده ست
یا نهان سیلی زنان یا آشکار
کاسه ی پست گداییها شده ست
خانه خالی بود و خوان بی آب و نان
و آنچه بود ، آش دهن سوزی نبود
این شب است ، آری ، شبی بس هولناک
لیک پشت تپه هم روزی نبود
باز ما ماندیم و شهر بی تپش
و آنچه کفتار است و گرگ و روبه ست
گاه می گویم فغانی بر کشم
باز می بیتم صدایم کوته ست
باز می بینم که پشت میله ها
مادرم استاده ، با چشمان تر
ناله اش گم گشته در فریادها
گویدم گویی که : من لالم ، تو کر
آخر انگشتی کند چون خامه ای
دست دیگر را بسان نامه ای
گویدم بنویس و راحت شو به رمز
تو عجب دیوانه و خودکامه ای
من سری بالا زنم ، چون ماکیان
ازپس نوشیدن هر جرعه آب
مادرم جنباند از افسوس سر
هر چه از آن گوید ، این بیند جواب
گوید آخر ... پیرهاتان نیز ... هم
گویمش اما جوانان مانده اند
گویدم اینها دروغند و فریب
گویم آنها بس به گوشم خوانده اند
گوید اما خواهرت ، طفلت ، زنت... ؟
من نهم دندان غفلت بر جگر
چشم هم اینجا دم از کوری زند
گوش کز حرف نخستین بود کر
گاه رفتن گویدم نومیدوار
و آخرین حرفش که : این جهل است و لج
قلعه ها شد فتح ، سقف آمد فرود
و آخرین حرفم ستون است و فرج
می شود چشمش پر از اشک و به خویش
می دهد امید دیدار مرا
من به اشکش خیره از این سوی و باز
دزد مسکین برده سیگار مرا
آبها از آسیا افتاده ، لیک
باز ما ماندیم و خوان این و آن
میهمان باده و افیون و بنگ
از عطای دشمنان و دوستان
آبها از آسیا افتاده ، لیک
باز ما ماندیم و عدل ایزدی
و آنچه گویی گویدم هر شب زنم
باز هم مست و تهی دست آمدی ؟
آن که در خونش طلا بود و شرف
شانه ای بالا تکاند و جام زد
چتر پولادین ناپیدا به دست
رو به ساحلهای دیگر گام زد
در شگفت از این غبار بی سوار
خشمگین ، ما ناشریفان مانده ایم
آبها از آسیا افتاده ، لیک
باز ما با موج و توفان مانده ایم
هر که آمد بار خود را بست و رفت
ما همان بدبخت و خوار و بی نصیب
زآن چه حاصل ، جز دروغ و جز دروغ ؟
زین چه حاصل ، جز فریب و جز فریب ؟
باز می گویند : فردای دگر
صبر کن تا دیگری پیدا شود
کاوه ای پیدا نخواهد شد ، امید
کاشکی اسکندری پیدا شود
اخوان ثالث
سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چندی پیش مقالهای از این جانب منتشر کرد با عنوان «درآمدی بر شناخت انسان در مکتب اسلام» که در صورت تمایل، میتوانید برای مطالعهی آن به لینک زیر مراجعه بفرمایید:
درآمدی بر شناخت انسان در مکتب اسلام
شایستهی یادآوری است که این مقاله، حاصل خوشه چینیِ این جانب است از دایره المعارف حدیثیِ «الحیاه».
روزنامهی اطلاعات نیز در تاریخ 23 آذر 1389 به تبع ماهنامهی خیمه، نوشتاری از حقیر منتشر کرده است با عنوان «فرزانهای از تبار عاشورا» در تجلیل از استاد علّامه محمّدرضا حکیمی. برای مطالعهی این مقاله میتوانید به لینک زیر مراجعه بفرمایید:
محمدسروش محلاتی*
طرح سؤال:
در جامعه اسلامی و حکومت دینی که شهروندان مسائل دینی خود را از مراجع تقلید اخذ نموده و به «فتوای» آن ها عمل میکنند، و مسائل اجتماعی را هم از ولی امر اخذ نموده و به «حکم» او عمل مینمایند، درک و فهم شهروندان در چه قلمروی اعتبار دارد و آیا شعور و تشخیص آنان در برابر «فتوی» و «حکم»، ارزشی دارد؟
توضیح آنکه در نظام های عرفی، «قانون» یگانه سند معتبری است که وظایف و تکالیف شهروندان را ارائه میکند، و فراتر از آن، فتوای فقیه و حکم حاکم، الزامی برای هیچ کس ایجاب نمیکند و البته شهروندان هرچند وظیفه اجرای قانون و احترام به آن را برعهده دارند، ولی این وظیفه مانع از «نقد قانون» و حتی تلاش برای «تغییر قانون» با استفاده از راهکارهای مشخص و تعیین شده ندارد؛ ولی در حکومت دینی، شهروندان علاوه بر الزامات قانونی، با دوگونه الزام دیگر نیز روبرویند:
الف) الزاماتی که از سوی مفتیان اعلام میشود و شهروندان مقلّد باید به آن فتاوی ملتزم باشند، ب)الزاماتی که از سوی حاکم اعلام میشود و شهروندان و دولتمردان باید آن را رعایت کنند. در این صورت، «فضای انتخاب» برای شهروندان محدودتر شده، و «الزامات بیشتری» بر رفتارشان حاکم میگردد. در این فضا، این سؤال مطرح میشود که شهروند متدیّن و متعهّد به شریعت، در چه قلمروی میتواند به «تشخیص خود» عمل نموده و حتی درک و شعور او، بر فتوی و حکم نیز تقدم پیدا میکند؟
تحقیق و بررسی
تقلید یک رفتار عقلائی است که مبنای آن «رجوع جاهل به عالم» بوده و در اسلام نیز مورد تأیید قرار گرفته است. قهراً در مسائل دینی هم کسی که نمیتواند مستقیماً از منابع فقهی استنباط کند، باید به مجتهد که «خُبره» است، مراجعه نماید و مطابق نظر او عمل کند. تا این جا، مطلب کاملاً روشن است، ولی در صورتی که فتوای فقیه، برای مقلّد غیر قابل قبول باشد به گونه ای که مقلّد به خطای آن یقین پیدا کند، او چه وظیفهای دارد؟ آیا باید چشم خود را ببندد و به همان فتوا عمل کند؟
اگر تقلید، مبنای عقلائی داشته باشد، آیا در چنین وضعی باز هم تقلید کردن از سوی عقلا توصیه میشود؟ مثلاً فردی را در نظر بگیرید که به پزشک متخصّص مراجعه کرده، ولی وقتی نسخهی پزشک را مطالعه میکند، با توجه به اطلاعات ناقصی که دارد «یقین» پیدا میکند که پزشک اشتباه کرده، آیا باز هم خردمندان به او توصیه میکنند که همان داروهای تجویز شده را مصرف کند؟
از نظر زبده ترین محققان اسلامی، پاسخ به این سؤال منفی است. میرزای شیرازی بزرگ که در اوج فقاهت شیعی در قرن اخیر قرار دارد، چنین تقلیدی را تخطئه میکند و میگوید دلیل جواز تقلید، شامل چنین مواردی نمیشود و کسی که در مسأله ای به اعتقادی بر خلاف اعتقاد مجتهد خود رسیده، نمیتوان او را به تقلید از نظر مجتهد موظف دانست. (ملا علی روزدری، تقریرات میرزای شیرازی، ج4، ص243)
محقق برجسته آخوند ملا محمد کاظم خراسانی نیز تقلید کردن از فتوائی که مقلّد اعتقاد به خطا و اشتباه آن دارد را در «غایت اشکال» میشمارد و ادله جواز تقلید را مربوط به مواردی میداند که مقلّد چنین اعتقادی نداشته باشد.
«جواز التقلید فی مسألة یعتقد المقلد بخطأ المجتهد فیها و عدم العبرة بنظره فی غایة الاشکال والمسلّم من ادلة جوازه او وجوبه انّما هو فیما اذا لم یکن الامر کذلک فتدبّر.»(حاشیه رسائل، ص448)
این نکته در مباحث علمی برخی محققان دیگر نیز مطرح شده (میرزا حبیب اله رشتی، بدایع الافکار، ص425 و آقا ضیاء عراقی، مقالات الاصول، ج2، ص494) و پارهای از فقها هم در فتاوای خود آن را آوردهاند.(حسینعلی منتظری، استفتاءات، ج2، ص77: اگر نسبت به فتوای مجتهدی وثوق به خطای او پیدا کردید، تقلید از او در این مسأله جایز نیست.)
در گذشته، موارد نادری اتفاق میافتاد که مقلّد استثنائا ، اطمینان به خطای مجتهد پیدا کرده، و آن فتوا، برای او از اعتبار ساقط شود، دلیل این «نُدرت» آن بود که صرفاً فضلای حوزه در جریان استدلالات فقهی قرار داشتند و ذهنشان با اشکالات علمی آشنا بود و الّا عامهی مردم، معمولاً چندان از مباحث علمی به دور بوده و روح تعبّد بر جانشان حاکم بود که در برابر «فتوی»، هیچ گونه شک و تردیدی به ذهنشان خطور نمیکرد و با اطمینان خاطر به آن عمل میکردند.
ولی در عصر حاضر، در اثر علل و عوامل متعدّدی، تردید در صحّت استنباط و اجتهاد فقیه، در میان مقلّدان نادر نیست و گاه این تردیدها چندان قوّت پیدا میکند که مقلّد را نسبت به یک فتوا بی اعتماد مینماید. در این صورت چنین فتوائی نمیتواند برای او «حجت شرعی» باشد و باید به فتوای دیگری که چنین محذوری ندارد، عمل کند. به همین دلیل است که فتوا در عصر ما، از آن استحکامی که در میان عامه مردم برخوردار بود و بدون چون و چرا، پذیرفته میشد و گاه در اثر یک تصور جاهلانه، اجتهاد «خطا ناپذیر» تلقی شده و محصول آن عیناً همان «حکم واقعی» پنداشته میشد، و حتی هر فتوا، ممهور به مهر ولی عصر (ع) دیده میشد، کاملاً فاصله گرفته است.
در شرایط کنونی، نباید «اجتهاد» را به دست نو رسیدگان کم اطلاع از فقاهت داده و سطحی نگری در استنباط را پذیرا شد، بلکه «دفاع از اجتهاد» اقتضا میکند که مجتهدان، آراء فقهی خود را چنان مستدل و مستحکم ارائه کنند که برای طبقات تحصیل کرده حتی الامکان قابل هضم بوده و مقلّدان را به نفی و انکار سوق ندهد. در غیر این صورت، «عقلاً» از مقلّدان نمیتوان «انتظار تقلید» داشت، چه اینکه «شرعاً» نیز چنین تقلیدی برای آنها جایز نیست.
انکار مقلّدان
اینک به اجمال میتوان اشاره کرد که چرا و چگونه، گاه مقلّدان، فتوائی را غیر قابل قبول میشمارند و فهم ناقص خویش را بر استنباط فقها، ترجیح میدهند:
1ـ در احکام اجتماعی و اقتصادی که درک «مصالح و مفاسد» برای عقل بشر امکان پذیر است، فتوائی که صرفاً «جنبه صوری» یک مسأله را حفظ میکند و از مصالح آن فاصله میگیرد، ممکن است مقلّد را در موضع نفی وانکار قرار دهد، مثل فتوی به اینکه قرض ربوی، حرام است ولی با ضمیمه کردن یک سیر نبات، حلال شده و میتوان میلیاردها تومان از این راه «درآمد مشروع» کسب کرد!
2ـ در مسائل اخلاقی که زشت و زیبائی یک عمل برای «وجدان انسان ها» قابل درک است، گاه فتوی به مجاز بودن مواردی از یک عمل زشت و قبیح، برای مقلّد باور نکردنی است، مثل فتوی به اینکه دروغ گفتن و یا وعدهی دروغ دادن، قبیح و حرام است، ولی شوهر استثناً میتواند به همسر خود وعدهی دروغ بدهد!
3ـ در مسائل دنیوی مثل علوم سیاسی گاه «دانش بشر» به نتایجی میرسد که برای یک انسان تحصیل کرده، فتوای ناسازگار با آن قابل قبول نیست، مثلاً او «خوانده» و «پذیرفته» است، که قدرت مطلق، موجب فساد است، و لذا قدرت حتماً باید با «نظارت» و «دورهای» بودن مهار و کنترل شود، از این رو اگر برای مقلد فتوائی با این دستاوردهای مقبول در تضاد باشد، قهراً تعبد به آن فتوا برایش دشوار یا غیر ممکن خواهد بود.
4ـ مباحثی از نوع بحث های «حقوق بشر»، هر چند به لحاظ مبانی نظری، از «قطعیت» برخوردار نیست، ولی نمیتوان انکار کرد که گاه این مسائل در باور و ذهنیت یک نسل چنان وجاهت و اعتبار پیدا میکند، که هر حکم مخالف آن، بی اعتبار جلوه میکند. مثلاً امروزه بسیارند مسلمانان مقلّدی که به مجازات قتل برای مرتد، چنان ناباورانه نگاه میکنند که حاضر نیستند این فتوای مورد تسالم را به اسلام نسبت دهند.
5ـ تجربه گرایی نسل حاضر، موجب آن شده که آن ها در داوری نسبت به اعتبار فتوا هم، مانند اعتبار قانون، به سراغ «تجربه» رفته و «کارآمد» بودن را ملاک درست یا غلط بودن آن بدانند. آن ها به فتوایی که «آزمون» موفقی از آن دیده نشده، برچسب بی اعتباری میزنند و بر اجتهادی که به آن فتوا رسیده، خط بطلان میکشند. بااین قضاوت، مثلاً اگر آمار و ارقام، موفقیّت فتوائی را در باب تقلیل مفاسد اخلاقی، یا اجتماعی یا اقتصادی تأیید نکند، بر آن فتوی اعتماد نمیکنند.
6ـ زندگی بشر، به سرعت در حال تحوّل است و این تحول هر چند با نابسامانی هایی نیز همراه است، ولی بهر حال از چنان اهمیت و اعتباری برخوردار است که اگر فتوائی نتواند با این تحوّل همراه گردد و به گونهای با آن ناسازگار باشد، در نزد بسیاری از شهروندان متدیّن، متضاد با یک «امر ضروری» تلقی شده و کنار گذاشته میشود. اعتراض حضرت امام، به شاگرد مجتهد صاحب نظرش ـآیة اله قدیریـ همین بوده که برداشت شما، تمدن بشری را نادیده میانگارد و انسان ها را به عقب برمیگرداند:
«آنگونه که جنابعالی از اخبار و روایات برداشت دارید، تمدن جدید بکلی باید از بین برود و مردم کوخ نشین بوده و یا برای همیشه در صحراها زندگی نمایند.» (صحیفه امام، ج21، ص151)
مقلّدان هم گاه با همین منطق، فتاوی را نقادی میکنند و از پذیرش آن سر باز میزنند.
7ـ تغییر در سنت های اجتماعی و فرهنگی، گاه چندان عمیق است که آنچه برای گذشتگان کاملاً عادی و طبیعی جلوه میکرده، و مورد پذیرش قرار گرفته است برای امروزیان، کاملاً غیر عادی و اعجاب برانگیز بوده و مورد انکار قرار میگیرد، مثلاً اجرای صیغهی عقد ازدواج دائم یا موقت برای دختران خردسال و حتی نوزادان قبلاً مورد اعتراض قرار نمیگرفت، ولی امروز فتوائی که بر این کار صحّه میگذارد و آن را تأیید میکند، برای بسیاری، پذیرفتنی نیست و به عنوان «خطا»، مورد تخطئه قرار میگیرد.
با توجه به عوامل فوق، تقلید در حال گذار به دوره ی جدیدی است. در این دوره البته و صد البته، این انتظار غلط وجود ندارد که مفتیان، براساس ذائقه مقلّدان و یا به اقتضای درک آنان، فتوا دهند و از مبانی فقهی فاصله بگیرند، بلکه صرفاً این انتظار وجود دارد که آنان خود را در فضائی فارغ از دغدغه های مقلّدان خود قرار نداده و بازخوردهای فتاوی خود را نادیده نگیرند. چرا که این روش، راه تقلید را به روی مقلّدان مسدود میسازد و آنها را در تضاد بین دریافت های درونی خویش با دریافت های بیرونی از مجتهدان به «تحیّر» میکشاند.
نتیجه آنکه:
1ـ آنچه اینک در فضای دینداران وجود دارد که مقلّدان هم خود را مجاز به ورود به بحثهای تخصصی فقه میبینند، واقعیتی انکار ناپذیر است. تخطئه این واقعیت، مشکلی را به نفع فقه، حل نمیکند، و مفتیان چارهای جز آن ندارند که اقتضاءات این فضا را در نظر بگیرند. بخصوص که برخی از آنان با آنلاین کردن درسهای خود در شبکهی اینترنت، قلمرو بحث های فقهی را گسترش داده و خود در توسعهی این وضع، سهیماند.
2ـ این واقعیت را نباید «تهدید نگران کننده» برای فتوی و آینده آن تلقی کرد، بلکه میتوان از آن به عنوان فرصتی برای تبیین عالمانه و عاقلانه احکام شرعی استفاده نموده و تفوق احکام الهی بر قوانین بشری را به اثبات رساند. حضرت امام خمینی، از چنین فضائی استقبال نموده و اظهار خوشحالی می کرد:
«کتابهای فقهای بزرگوار اسلام پراست از اختلاف نظرها. از آنجا که در گذشته این اختلافات در محیط درس و مدرسه «محصور» بود و فقط در کتاب های علمی آن هم «عربی» ضبط میگردید، قهراً توده های مردم از آن بیخبر بودند و اگر هم باخبر میشدند، تعقیب این مسائل برایشان جاذبهای نداشت. اما امروز «با کمال خوشحالی» به مناسبت انقلاب اسلامی حرفهای فقها و صاحب نظران به رادیو و تلویزیون و روزنامهها کشیده است. چرا که «نیاز عملی» به این بحث ها و مسائل است.»(صحیفه امام، ج21، ص176)
3ـ اگر نفی وانکار «یک فتوی» از سوی برخی مقلّدان، برای برخی فقیهان غیر قابل تحمل باشد و آنان را به موضع ناراحتی بکشاند که جاهلان، حق اظهار نظر در فقه را ندارند، قهراً ما با وضع خطرناکی در فاصله گرفتن از «دین و شریعت» مواجه خواهیم شد. چرا که ممکن است با اینگونه برخوردها، انکار و اعتراض به یک فتوا و اجتهاد به وازدگی از دین و نظام دینی بیانجامد.(ر.ک صحیفه امام، ج21، ص99)
از سوی دیگر نفی یک فتوی در اثر «اعتقاد به خطای» مجتهد را به معنی «انکار حکم الهی» نباید تلقی کرد چرا که مقلّد اعتقاد به اشتباه مفتی دارد، نه آنکه فتوای او را کاشف از حکم خداوند دانسته، و درصدد انکار برآید.
4ـ تغییراتی که در فضای کنونی اتفاق میافتد و در این مقاله به برخی از آنها اشاره شده، علامت آن است که چشمانداز تقلید در حال تحول و دگرگونی است. مثلاً اگر تاکنون صرفاً «اعلمیتِ» مفتی، ملاک ترجیح یک فتوی بر فتوی دیگر بوده است، اینک «سازگاری فتوی با ذهنیت مقلّد» نیز، موجب ترجیح میشود، چون مقلّد نمیتواند به فتوائی که برخلاف عقیده اش می باشد، ملتزم شود حتی اگر آن فتوی، از مجتهد اعلم صادر شده باشد.
5ـ همانگونه که فتوای فقها، در فرهنگ جامعه تأثیرگذار است و ذهن و رفتار شهروندان بر طبق آن الگو شکل میگیرد، متقابلاً فهم و شعور شهروندان و قضاوت آنان نیز فتوا را تحت تأثیر قرار داده و به مرور موجب تغییر آنها میشود. در نزد بسیاری از فقهای قرن اخیر، عدم صلاحیت زنان برای شرکت در انتخابات موضوعی واضح و بدیهی بوده که به آن فتوی میدادند، تا جائی که شهید مدرس در مجلس شورای ملّی گفت: «نسوان در مذهب اسلام تحت قیمومیت رجال هستند و ابداً حق انتخاب ندارند.» (محمد ترکمان، مدرس در پنج دوره تقنینه، ج1، ص44) ولی وقتی زنان به میدان آمدند و مدعی این حق شدند، فتاوای فقهی نیز راه را باز کرد. بدون شک اگر ابتکار به دست فتاوا بود هنوز هم این اتفاق رخ نداده بود.
6ـ فقه و هر دانش تخصصی دیگری که به سطح عموم مردم تنزّل کند، «آفت های» خاصی نیز پیدا میکند. قضاوتهای عامه مردم در موضوعاتی که خارج از تخصص آنها، معمولاً با «سطحی نگری» همراه است، آنها برخلاف متخصصان به همه ی ابعاد و زوایای یک موضوع، تسلّط کافی ندارند، و جوزدگی در میانشان شایع است. از این رو در استنباط فتوی نباید از این گونه آفت ها، غفلت نمود. اعتنا به شعور شهروندان نباید از عمق مباحث فقهی بکاهد.
*استاد دروس خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم
به نقل از سایت وارثین
باسمه تعالی
تحف العقول عن آل الرسول؛ ص240
اعْتَبِرُوا أَیُّهَا النَّاسُ بِمَا وَعَظَ اللَّهُ بِهِ أَوْلِیَاءَهُ مِنْ سُوءِ ثَنَائِهِ عَلَى الْأَحْبَارِ إِذْ یَقُولُ لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَ قَالَ لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ إِلَى قَوْلِهِ لَبِئْسَ ما کانُوا یَفْعَلُونَ وَ إِنَّمَا عَابَ اللَّهُ ذَلِکَ عَلَیْهِمْ لِأَنَّهُمْ کَانُوا یَرَوْنَ مِنَ الظَّلَمَةِ الَّذِینَ بَیْنَ أَظْهُرِهِمُ الْمُنْکَرَ وَ الْفَسَادَ فَلَا یَنْهَوْنَهُمْ عَنْ ذَلِکَ رَغْبَةً فِیمَا کَانُوا یَنَالُونَ مِنْهُمْ وَ رَهْبَةً مِمَّا یَحْذَرُونَ وَ اللَّهُ یَقُولُ- فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ وَ قَالَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ فَبَدَأَ اللَّهُ بِالْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ فَرِیضَةً مِنْهُ لِعِلْمِهِ بِأَنَّهَا إِذَا أُدِّیَتْ وَ أُقِیمَتِ اسْتَقَامَتِ الْفَرَائِضُ کُلُّهَا هَیِّنُهَا وَ صَعْبُهَا وَ ذَلِکَ أَنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ دُعَاءٌ إِلَى الْإِسْلَامِ مَعَ رَدِّ الْمَظَالِمِ وَ مُخَالَفَةِ الظَّالِمِ وَ قِسْمَةِ الْفَیْءِ وَ الْغَنَائِمِ وَ أَخْذِ الصَّدَقَاتِ مِنْ مَوَاضِعِهَا وَ وَضْعِهَا فِی حَقِّهَا...
ای مردم! از آنچه خداوند اولیای خود را با نکوهش از عالمان یهود پند داده است، عبرت بگیرید؛ آنجا که میفرماید:« چرا خداگرایان و عالمان دینی مردمان را از گفتار گناه آلودشان باز نمیدارند؟ » و آنجا که فرموده است:« آن کسانی از بنی اسرائیل که کفر ورزیدند، از رحمت خدا دور شدند – تا آنجا که فرموده است – چه بد است آنچه میکردند.» و خداوند آنان را بدین سبب نکوهش کردهاست که کارهای زشت و تباهگری ستمگرانی را که در میان ایشان بودند، میدیدند ولی آن ستمگران را از آنچه میکردند باز نمیداشتند، به طمع اینکه از جانب آنان به نوایی و بهرهای برسند و یا میترسیدند که از آنان گزندی ببینند، با اینکه خداوند میفرماید:« از مردمان نترسید و از من بترسید.» و میفرماید:« مردان و زنان با ایمان، دوستان یکدیگرند، که امر به معروف و نهی از منکر میکنند.» و خداوند بدین سبب سخن خود را با امر به معروف و نهی از منکر به عنوان فریضهای از سوی خود آغاز کرده که آگاه بوده است چون این فریضه ادا گردد و برپاداشته شود تمام فرایض و واجبات دیگر، از آسان و دشوار برپا داشته شوند، و این از آن روست که امر به معروف و نهی از منکر دعوت به اسلام است همراه با رد مظالم و مخالفت با ستمگر و تقسیم درآمدهای عمومی و غنیمتهای جنگی و جمعآوری زکات و صدقات از جای خود و صرف آن در جای خود.
ثُمَّ أَنْتُمْ أَیَّتُهَا الْعِصَابَةُ عِصَابَةٌ بِالْعِلْمِ مَشْهُورَةٌ وَ بِالْخَیْرِ مَذْکُورَةٌ وَ بِالنَّصِیحَةِ مَعْرُوفَةٌ وَ بِاللَّهِ فِی أَنْفُسِ النَّاسِ مَهَابَةٌ یَهَابُکُمُ الشَّرِیفُ وَ یُکْرِمُکُمُ الضَّعِیفُ وَ یُؤْثِرُکُمْ مَنْ لَا فَضْلَ لَکُمْ عَلَیْهِ وَ لَا یَدَ لَکُمْ عِنْدَهُ تَشْفَعُونَ فِی الْحَوَائِجِ إِذَا امْتَنَعَتْ مِنْ طُلَّابِهَا وَ تَمْشُونَ فِی الطَّرِیقِ بِهَیْبَةِ الْمُلُوکِ وَ کَرَامَةِ الْأَکَابِرِ أَ لَیْسَ کُلُّ ذَلِکَ إِنَّمَا نِلْتُمُوهُ بِمَا یُرْجَى عِنْدَکُمْ مِنَ الْقِیَامِ بِحَقِّ اللَّهِ وَ إِنْ کُنْتُمْ عَنْ أَکْثَرِ حَقِّهِ تَقْصُرُونَ فَاسْتَخْفَفْتُمْ بِحَقِّ الْأَئِمَّةِ فَأَمَّا حَقَّ الضُّعَفَاءِ فَضَیَّعْتُمْ وَ أَمَّا حَقَّکُمْ بِزَعْمِکُمْ فَطَلَبْتُمْ فَلَا مَالًا بَذَلْتُمُوهُ وَ لَا نَفْساً خَاطَرْتُمْ بِهَا لِلَّذِی خَلَقَهَا وَ لَا عَشِیرَةً عَادَیْتُمُوهَا فِی ذَاتِ اللَّهِ أَنْتُمْ تَتَمَنَّوْنَ عَلَى اللَّهِ جَنَّتَهُ وَ مُجَاوَرَةَ رُسُلِهِ وَ أَمَاناً مِنْ عَذَابِهِ لَقَدْ خَشِیتُ عَلَیْکُمْ أَیُّهَا الْمُتَمَنُّونَ عَلَى اللَّهِ أَنْ تَحُلَّ بِکُمْ نَقِمَةٌ مِنْ نَقِمَاتِهِ لِأَنَّکُمْ بَلَغْتُمْ مِنْ کَرَامَةِ اللَّهِ مَنْزِلَةً فُضِّلْتُمْ بِهَا وَ مَنْ یُعْرَفُ بِاللَّهِ لَا تُکْرِمُونَ وَ أَنْتُمْ بِاللَّهِ فِی عِبَادِهِ تُکْرَمُونَ وَ قَدْ تَرَوْنَ عُهُودَ اللَّهِ مَنْقُوضَةً فَلَا تَفْزَعُونَ وَ أَنْتُمْ لِبَعْضِ ذِمَمِ آبَائِکُمْ تَفْزَعُونَ وَ ذِمَّةُ رَسُولِ اللَّهِ ص مَحْقُورَةٌ وَ الْعُمْیُ وَ الْبُکْمُ وَ الزَّمْنَى فِی الْمَدَائِنِ مُهْمَلَةٌ لَا تُرْحَمُونَ وَ لَا فِی مَنْزِلَتِکُمْ تَعْمَلُونَ وَ لَا مَنْ عَمِلَ فِیهَا تُعِینُونَ وَ بِالْإِدْهَانِ وَ الْمُصَانَعَةِ عِنْدَ الظَّلَمَةِ تَأْمَنُونَ کُلُّ ذَلِکَ مِمَّا أَمَرَکُمُ اللَّهُ بِهِ مِنَ النَّهْیِ وَ التَّنَاهِی وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غَافِلُونَ
ای مردمان نیرومند! شما گروهی هستید نامور به دانش و نامدار به نیکویی، و معروف به خیرخواهی که به عنایت خدا در دل مردمان مهابتی پیدا نمودهاید؛ شرافتمند از شما پروا کند و ناتوان گرامیتان دارد و آنان که با شما همدرجه و همپایهاند و بر ایشان مزیتی ندارید، شما را بر خود مقدم میدارند. هرگاه نیازمندان از رسیدن به نیاز خود محروم مانند، شما را واسطه گیرند، و شما با هیبتی چون هیبت شهریاران، و بزرگواری بزرگان در راه، گام برمیدارید. آیا این همه از آن رو نیست که شما به مرتبتی دست یافتهاید که مردمان به شما امید دارند تا به حق خدا قیام کنید؟ و اگر در اقدام به برپایی بیشتر حقوق الهی کوتاهی ورزید، حق پیشوایان را خوار شمردهاید؟ اما درباره حق ناتوانان، چنین است که آن را تباه ساخته اید. ولی در مورد آنچه حق خود میپندارید، برخاستهاید و بدان دست یافتهاید؛ نه مالی ( در راه حق ) داده اید، و نه جانی در راه جانآفرین به خطر افکندهاید، و نه برای خدا با گروهی [که حق و عدالت را زیر پا میگذارند] در افتادهاید. شما کسانی هستید که از خداوند تمنّای بهشت میکنید و همجواری پیامبران را میجویید و امان از عذاب خدا را میخواهید؛ اما من بر شما از آن میترسم که انتقامی از انتقامهای الهی بر سرتان فرود آید، زیرا شما به سبب کرامت الهی به جایگاهی دست یافتهاید که بر دیگران برتری و پیشتازی پیدا کردهاید و در حالی که خداشناسان و نیکان ( از جانب مردمان ) بزرگداشتی نمیبینند، شما به خاطر خدا در میان مردم ارجمندید. و من از آن رو بر شما بیمناکم که شما برای شکستهشدن برخی از پیمانهای پدرانتان به هراس میافتید و نگران میشوید، اما به چشم خود میبینید که پیمانهای الهی شکسته شده و قوانین دینی زیر پا گذاشته شده است، ولی هراس نمینمایید؛ و نیز پیمانهای رسول خدا خوار و بیمقدار گشته است و شما اهمیت نمیدهید و کوران و لالان و زمینگیران در همهی سرزمینهای اسلامی وانهاده ماندهاند و بر آنان ترحمی نمیشود و شما در خور مسئولیت خویش و در حد توانایی خود، کاری نمیکنید و نیز بدان کس که در این جهت کار میکند، مددی نمیرسانید و با سازش و همکاری با ستمکاران خود را آسوده میدارید. تمام اینها از آن چیزهاست که خداوند شما را مأمور به جلوگیری فردی و همیاری جمعی برای جلوگیری از آنها کرده است و از آن غافلید.
وَ أَنْتُمْ أَعْظَمُ النَّاسِ مُصِیبَةً لِمَا غُلِبْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ مَنَازِلِ الْعُلَمَاءِ لَوْ کُنْتُمْ تَشْعُرُونَ ذَلِکَ بِأَنَّ مَجَارِیَ الْأُمُورِ وَ الْأَحْکَامِ عَلَى أَیْدِی الْعُلَمَاءِ بِاللَّهِ الْأُمَنَاءِ عَلَى حَلَالِهِ وَ حَرَامِهِ فَأَنْتُمُ الْمَسْلُوبُونَ تِلْکَ الْمَنْزِلَةَ وَ مَا سُلِبْتُمْ ذَلِکَ إِلَّا بِتَفَرُّقِکُمْ عَنِ الْحَقِّ وَ اخْتِلَافِکُمْ فِی السُّنَّةِ بَعْدَ الْبَیِّنَةِ الْوَاضِحَةِ وَ لَوْ صَبَرْتُمْ عَلَى الْأَذَى وَ تَحَمَّلْتُمُ الْمَئُونَةَ فِی ذَاتِ اللَّهِ کَانَتْ أُمُورُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ تَرِدُ وَ عَنْکُمْ تَصْدُرُ وَ إِلَیْکُمْ تَرْجِعُ وَ لَکِنَّکُمْ مَکَّنْتُمُ الظَّلَمَةَ مِنْ مَنْزِلَتِکُمْ وَ اسْتَسْلَمْتُمْ أُمُورَ اللَّهِ فِی أَیْدِیهِمْ یَعْمَلُونَ بِالشُّبُهَاتِ وَ یَسِیرُونَ فِی الشَّهَوَاتِ سَلَّطَهُمْ عَلَى ذَلِکَ فِرَارُکُمْ مِنَ الْمَوْتِ وَ إِعْجَابُکُمْ بِالْحَیَاةِ الَّتِی هِیَ مُفَارِقَتُکُمْ فَأَسْلَمْتُمُ الضُّعَفَاءَ فِی أَیْدِیهِمْ فَمِنْ بَیْنِ مُسْتَعْبَدٍ مَقْهُورٍ وَ بَیْنِ مُسْتَضْعَفٍ عَلَى مَعِیشَتِهِ مَغْلُوبٍ یَتَقَلَّبُونَ فِی الْمُلْکِ بِآرَائِهِمْ وَ یَسْتَشْعِرُونَ الْخِزْیَ بِأَهْوَائِهِمْ اقْتِدَاءً بِالْأَشْرَارِ وَ جُرْأَةً عَلَى الْجَبَّارِ فِی کُلِّ بَلَدٍ مِنْهُمْ عَلَى مِنْبَرِهِ خَطِیبٌ یَصْقَعُ فَالْأَرْضُ لَهُمْ شَاغِرَةٌ وَ أَیْدِیهِمْ فِیهَا مَبْسُوطَةٌ-وَ النَّاسُ لَهُمْ خَوَلٌ لَا یَدْفَعُونَ یَدَ لَامِسٍ فَمِنْ بَیْنِ جَبَّارٍ عَنِیدٍ وَ ذِی سَطْوَةٍ عَلَى الضَّعَفَةِ شَدِیدٍ مُطَاعٍ لَا یَعْرِفُ الْمُبْدِئَ الْمُعِیدَ فَیَا عَجَباً وَ مَا لِیَ لَا أَعْجَبُ وَ الْأَرْضُ مِنْ غَاشٍّ غَشُومٍ وَ مُتَصَدِّقٍ ظَلُومٍ وَ عَامِلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ بِهِمْ غَیْرِ رَحِیمٍ فَاللَّهُ الْحَاکِمُ فِیمَا فِیهِ تَنَازَعْنَا وَ الْقَاضِی بِحُکْمِهِ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَنَا اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ یَکُنْ مَا کَانَ مِنَّا تَنَافُساً فِی سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاساً مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ وَ لَکِنْ لِنُرِیَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِینِکَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِی بِلَادِکَ وَ یَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِکَ وَ یُعْمَلَ بِفَرَائِضِکَ وَ سُنَنِکَ وَ أَحْکَامِکَ فَإِنْ لَمْ تَنْصُرُونَا وَ تُنْصِفُونَا قَوِیَ الظَّلَمَةُ عَلَیْکُمْ وَ عَمِلُوا فِی إِطْفَاءِ نُورِ نَبِیِّکُمْ وَ حَسْبُنَا اللَّهُ وَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْنَا وَ إِلَیْهِ أَنَبْنَا وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ.
مصیبت شما از مصایب همهی مردم سهمگینتر است، زیرا در حفظ پایگاه عدالتخواهانهی عالمان کوتاهی کردهاید و اجازهی چیرگی به ستمگران دادهاید و ای کاش میدانستید و توجه مینمودید. زمام امور و اجرای احکام باید به دست عالمان الهی باشد که به احکام خدا دانایند و بر حلال و حرام خدا امینند. این پایگاه از شما گرفته شده است، و این پایگاه را از شما نگرفتند مگر به سبب پراکندگی شما از حق و اختلاف شما در سنت پیامبر با وجود دلیل روشن. و اگر بر آزارها شکیبا بودید و در راه خدا تحمل به خرج میدادید زمام امور دین در اختیار شما قرار میگرفت و احکام خدا از سوی شما صادر میشد و مرجع مردمان، شما بودید. ولی شما ستمگران را در مقام خود جای دادید و امور حکومت خداوند را به آنان واگذاشتید تا به شبههها کار کنند و به راه شهوتها روند. آنچه سبب گردیده است آنان را بر این مقام مسلط کنید، گریز شما از مرگ است و دلبستگیتان به زندگی دنیا که از شما جدا خواهد شد. شما ناتوانان را به چنگ آنان سپردید تا گروهی را به استضعاف کشند و درماندهی تأمین حداقل زندگی کنند و به سخره کشند، و مملکت را به میل خود و به رأی و دلخواه خویش، زیر و رو و دگرگون کنند و به پیروی از تبهکاران و از روی گستاخی نسبت به خدای جبار، دل به رسوایی و هوسرانی بسپارند و از هیچ چیز پروا نکنند. در هر شهری گویندهای و سخنرانی زبان باز و حیله ساز بر منبر دارند و تمام سرزمینهای اسلامی بیدفاع زیر پایشان افتاده است و دستشان در همه جا باز است و مردم بردهوار در اختیار آنانند و دست ظلمی را که بر سرشان میکوبد از خود دور نتوانند کرد. گروهی خودکامه و ستیزهجویند که بر ناتوانان تهاجم میکنند و سخت میگیرند، و گروهی فرمانروایند که خدا و قیامتی نمیشناسند [و هر چه بخواهند روا می دارند] شگفتا! و چرا در شگفت نباشم که زمین در تصرف ستمگری دغلکار و باجگیری ستمکار و حاکمی نابکار است که بر مؤمنان رحم نیارد و جبّارانه حکم راند. پس خداوند در کشمکشی که ما داریم حکم کند، و به حکم خود در مشاجرهای که میان ماست داوری نماید. خدایا! تو می دانی آنچه که از ما رفت نه به خاطر رغبت در قدرت بود، و نه از دنیای ناچیز خواستن زیادت. بلکه میخواستیم نشانههای دین را بنمایانیم، و اصلاح را در شهرهایت ظاهر گردانیم، تا بندگان ستمدیدهات را ایمنی فراهم آید، و واجبات و احکام و سنتهای تو اجرا گردد. پس اگر شما مردم را یاری نکنید و به ما حق ندهید، قدرت ستمکاران و بیدادگران همچنان بر سر شما خواهد بود و آنان همچنان به خاموش کردن نور پیامبرتان ادامه خواهند داد. خداوند ما را بسنده است که بدو توکل میکنیم و به او پناه میبریم و بازگشت همه به سوی اوست.
عقل کسی کامل نیست مگر اینکه در او ده خصلت باشد: از او امید خیر برود، مردم از شر او در امان باشند، کار خوب دیگران را بزرگ بشمارد - گرچه کوچک باشد، کار خوب خود را کم بشمارد- گرچه زیاد باشد، از مراجعه دیگران برای احتیاجاتشان خسته نشود، در طول زندگی از طلب علم خسته و دلسرد نشود، فقر در راه خدا را از ثروت بیشتر دوست بدارد، ذلّت در راه خدا از عزّت در کنار دشمن خدا برایش محبوبتر باشد، و میل او به گمنامی از مشهور شدن بیشتر باشد.
سپس فرمود: اما خصلت دهم که خیلی مهم است این است: همه را از خود بهتر و پرهیزگارتر ببیند. وقتی شخص بد و پستی را ببیند، بگوید او بهتر از من است، زیرا چه بسا خیر او در درونش پنهان است، بر خلاف خیر من که ظاهر است. و اگر فردی را ببیند که از خودش بهتر و پرهیزگارتر است، برای او تواضع کند تا به درجه او برسد. و چون این خصلت را دارا شد، بزرگواری اش بالاتر می رود، خیر و خوبی اش بهتر و پاکتر میگردد، پاداش نیکو دریافت میکند و سرور اهل زمان خود میشود.
--------------
زمانی خواهد رسید که اگر عافیت ده قسمت بشود، 9 قسمت آنها در کناره گیری از مردم محقق میشود و یک قسمت دیگر در سکوت.
-------------
کمک به یک فرد ضعیف بهتر از صدقه دادن است.
-------------
روزی از حضرت رضا علیه السلام پرسیدند:«زندگی را در چه حالی می گذرانید؟»
امام فرمود:«عمرم در حال کم شدن است و همه اعمالم نزد خداوند محفوظ نوشته شده است. مرگ پای ما نوشته شده است و آتش در پشت سرمان است و هیچ نمی دانم با ما چه خواهند کرد.»
-----------
از حضرت رضا علیه السلام پرسیدند بهترین بنده کیست.
فرمود:«کسی که اگر کار نیک کرد، خوشحال شود و اگر مرتکب کار زشتی شد، استغفار نماید. اگر کسی به او چیزی بدهد، تشکر کنند، اگر به سختیها مبتلا شود صابر و شکیبا باشد و اگر خشمگین شود، ببخشد.»
------------
سکوت و دم فرو بستن از کلام نابجا از درهای حکمت است و محبّت دیگران را جلب می کند و راهنمای انسان بر هر امر خیری است.
الصَّمتُ بابٌ مِن ابوابِ الحِکمة
الایمانُ اداءُ الفرائضِ و اجتِنابُ المَحارِم
صدیقُ کُلِّ امْرِئٍ عَقلُهُ و عَدُوُّه جَهلُهُ
التَّوَدُّدُ الى النّاسِ نِصْفُ العَقلِ
لَیسَ لِبَخیلٍ راحةٌ و لا لِحَسودٍ لَذّةٌ
عَونُک لِلضَّعیفِ اَفضَلُ مِنَ الصَدَقَة
المُؤمِن اِذا اَحسَنَ استَبشَرَ وَ اِذا اَساءَ استَغفَرَ
المُسلِمُ الّذى سَلِمَ المُسلِمون مِن لِسانه وَ یَده
لَیسَ مِنّا مَن لَم یأمَن جارُهُ بَوائِقَه
مِن علاماتِ الفقیهِ الحُکم و العِلم و الصَّمت
الصَّفح الجمیلُ العفوُ مِن غیرِ عِتاب
التواضُعُ ان تُعطى النّاس مِن نَفسِک ما تُحبّ ان یُعطوک مِثلَه
السّخى ّ یأکُل مِن طَعامِ الناس لِیأکُلوا مِن طَعامِه
السّخى ُّ قریبٌ مِن اللهِ، قریبٌ مِن الجنّة، قریبٌ مِن الناسِ
صدیقُ الجاهِلِ فى التَّعَب
اَفضَلُ العَقلِ معرفَةُ الاِنسانِ بِربّه
مَن رَضى بالقَلیل مِن الرِزقِ قُبِلَ منه الیسیرُ مِنَ العمَل
الصَّمتُ یَکسبُ المحبّةَ و هو دلیلٌ على کُلِّ خیرٍ
مَن حاسَبَ نَفسَه رَبِحَ و مَن غَفَلَ عَنها خَسِرَ
مَنِ اعتَبَرَ اَبصَرَ وَ مَن اَبصَرَ فَهِمَ و مَن فَهِمَ علِِمَ
المُؤمِنُ اِذا غَضِبَ لَم یُخرِجهُ غَضَبُهُ مِن حَقّ
المُؤمِنُ اِذا قَدرَ لَم یَأخُذُ اَکثَرَ مِن حَقّه
لایَعدمُ العُقوبَةَ مَن اَدرَعَ بالبَغى
لاتَطلُبوا الهُدى فى غَیرِ القُرآنِ فَتَضِلّوا
مِن عَلامةِ ایمانِ المُؤمِنِ، کِتمانُ السِّر و الصَّبرُ فى البأساء و الضرّاء و مُداراة النّاس
هفته نامهی پنجره در دو یا سه شمارهی قبل، نوشتهای از این جانب منتشر کرد در معرّفیِ کتاب مقام عقل اثر استاد علّامه محمّدرضا حکیمی. متن کامل نوشتهی بنده که پنجره، بخشهایی از آن را منتشر کرد، به شرح ذیل است:
باسمه تعالی
سیری در «مقام عقل»
عقل ، ابزار شناخت است ولی از دیرباز ، کوششهای فراوانی برای شناختِ حقیقت و جایگاهِ آن صورت گرفته است. آنچه در این نوشتار به اختصار بررسی شده ، جایگاه و تعریف عقل از دیدگاه مکتب تفکیک است به مناسبتِ معرّفیِ کتاب «مقام عقل» اثر استاد علّامه محمّدرضا حکیمی. همچنین این نوشتار ، پاسخی است کوتاه به گروهی که در سالهای اخیر ، ناجوانمردانه به اندیشههای متعالیِ وحیانی تاخته و از سرِ بیاطّلاعی یا غرضورزی ، اهل تفکیک را مخالف عقل و خردورزی معرّفی کرده و گاه خواستهاند با تقطیع عبارات و یا تحریف مقاصدِ اندیشمندانِ این حوزه ، برای ادّعاهای باطل خویش سندسازی کنند.
بر صاحبنظران پوشیده نیست که متّهم کردنِ تفکیکیان به ستیز با عقل ، خود نوعی بیعقلی است زیرا مروّجان «تعقّل قرآنی» ، بزرگترین مدافعان «عقل سلیم» هستند و البتّه بزرگترین مخالفان «تفلسف«های وهمآلود. قرآن کریم بیش از هشتاد بار دعوت به تعقّل کرده و کتاب شریف کافی ، از مهمترین کتب حدیث شیعه، با «کتابُ العقل و الجهل» آغاز شده است. بنا بر این اهل تفکیک ، مخالفِ عقل و ستیهنده با آن نیستند بلکه مدّعیانِ فلسفهدانی را به چالش میکشند که از کدام عقل سخن میگویید؟ عقلی که به حجّتِ ظاهری (انبیا و اوصیا) رهنمون میشود و لزوم اطاعت از ایشان را گوشزد میکند یا عقلی که میکوشد بی مددِ معصوم (ع) و هدایتِ او ، به درک عوالمِ وجود دست یازد؟
ما بر آنیم که بالاترین مرتبهی عقل ، شناختِ انسان هادی و فروتنی در برابرِ تعالیم ، اوامر و نواهیِ اوست. عقل بشر ِعادی شهادت میدهد که قادر نیست از بسیاری از رازهای هستی پرده بردارد و به کائناتِ نادیدنی اِشراف یابد و حقایقِ عالَم و حتّی حقیقتِ اعراض را به درستی بشناسد و از احوال قبر و برزخ و قیامت آگاه گردد امّا قادر است در سیری منطقی و حرکتی استوار بی دخالت اوهام و اغراض ، نتایج زیر را حاصل کند:
- مخلوق بودنِ عالَم و پیدایش جهان پس از نیستی
- وجود خالقی حکیم ، مقتدر ، علیم و توانا
- هدفدار بودنِ خلقت و سیرِ تکاملیِ هستی
- ضرورت ارسال رُسُل از سوی خداوند حکیم برای هدایت انسانها
- معرفت به رسولانِ معصومِ حق از طریق آیات و معجزات
- لزوم پیروی از معصوم(ع) و تسلیم در برابر اقوال و ارشادات وی
عقل بشر پس از تأمّلات جدّی و غور در آیات کائنات به حقایقِ فوق پی میبرد و آنگاه سر در آستان وحی فرود میآورد و از فضای تنگ و تاریک مادّیّات و جهان پست آزاد میشود و با هدایت معصوم(ع) در لایتناهای هستی به پرواز در میآید.
عقل ، آنگونه که در کتاب ، سنّت و آثار بزرگان تفکیک ستایش شده ، در آثار دیگران ستوده نشده است. آیا تعاریفی چون عبارات زیر ، در کدام مرام فکری و مکتب معرفتی یافت میشود؟
قرآن
- ...کذلکَ یُبَیِّنُ اللهَ آیاتِه ، لعلّکُم تعقِلون (بقره/ 242)... خداوند سخنان (آیات) خویش را اینچنین بیان میکند ، تا شما در آنها تعقّل کنید (و با عقل خود آنها را دریابید)
- إنّا أنزلنا قُرآناً عربیّاً ، لعلّکُم تَعقِلون (یوسف/ 2) ما قرآن را به زبان عربی (فصیح و روشن) فرو فرستادیم ، بدان امید که شما در آن تعقّل کنید.
- إنّما یتذکّر اولوا الألباب (رعد/ 19 و زمر/ 9) تنها صاحبان عقل و خردند که (از شنیدن این سخنان و آیات) حقیقتها را به یاد میآورند (و از حال غفلت بیرون میآیند).
- وَ قالوا: لَو کُنّا نَسمَعُ أَو نَعقِلُ ما کُنّا فی أصحابِ السَّعیر (مُلک/ 10) (دوزخیان) گفتند که اگر ما میشنیدیم یا خرد خود را به کار میانداختیم ، اکنون در قعر آتش نبودیم.
- و...
· دربارهی این موضوع بنیادین و مهم (تعقّل ، به کارگیریِ عقل) ، آیههای بسیاری آمده است که همه بر رجوع به عقل و استفاده از چشمهی جوشانِ آن ، و عقلانی ساختنِ زندگی و نتیجهگیری و بهرهوری از خرد ، به سختی تأکید میکنند ؛ و از بیکار گذاشتنِ عقل ، و گوش ندادن به ندای آن و پیروی نکردن از ارشادهای خرد ، به شدّت بر حذر میدارند.
این آیات ، هدایتطلبیِ درست و با نتیجه را ـ دربارهی شناخت حقیقت و زندگی و شیوهی رفتار و کردار ـ نیز به استفاده از عقل و پیروی از راهنمایی و جهتبخشیِ آن منوط میدانند. و این همان حقیقتی است که فطرت بیدار انسانی نیز آن را به خوبی تأیید میکند. (ترجمهی الحیاه، ج1، ص224)
پیامبر(ص)
- إنّما یُدرَکُ الخَیرُ کُلُّه بالعَقل ، وَ لا دینَ لِمَن لا عَقلَ لَه (تُحَفُ العُقول/ ص44) انسان به وسیلهی خرد و عقل به نیکیها همه دست مییابد. هر کس خرد ندارد ، دین ندارد.
- أثنی قومٌ بحَضرَتِه (النّبیّ) علی رَجلٍ حتّی ذَکَروا جمیعَ خِصالِ الخَیر ، فقالَ رَسولُ الله(ص) : «کَیفَ عقلُ الرّجُلِ؟» فقالوا : یا رسولَ الله! نُخبِرُکَ عنه بِاجْتِهادِه فی العِبادَهِ و أصنافِ الخَیرِ تَسأَلُنا عن عَقلِه؟! فقال : «إنَّ الأحمَقَ یُصیب بحُمقِهِ أعظَمَ مِن فُجورِ الفاجِر؛ و إنَُما یَرتَفِعُ العِبادُ غداً فی الدَّرَجاتِ و یَنالونَ الزُّلفی مِن رَبِّهم علی قَدرِ عُقولِهم» (تُحَفُ العُقول/ ص44) گروهی در محضر پیامبر(ص) شخصی را ستودند و از همهی خصلتهای نیک او یاد کردند؛ پیامبر گفت : «عقلِ آن مرد چگونه است؟» گفتند : «ای پیامبر! ما با تو از کوشاییِ او در عبادت و دیگر خوبیهای او سخن میگوییم و تو دربارهی عقل او از ما میپرسی؟ پیامبر گفت : «مرد احمق ، به سبب حماقت خود ، بیش از انسان گناهگار به گناه و نابکاری آلوده میگردد. فردای قیامت ، درجاتِ بندگان خدا و دستیابیِ ایشان به قرب و نزدیکیِ پروردگار به اندازهی خردهای ایشان است».
- ما قَسَمَ اللهُ لِلعِبادِ شیئاً افضلَ من العَقل ، فَنَومُ العاقلِ افضلُ مِن سَهَرِ الجاهِل... وَ لا بَعَثَ اللهُ نبیّاًَ و لا رسولاً حتّی یَستَکمِلُ العَقل... وَ لا بَلَغَ جمیعُ العابدین فی فضلِ عبادتِهم ما بلغَ العاقِل... (اصول کافی/ ج1، ص13) خداوند به مردمان چیزی بهتر از عقل نداده است. این است که خواب انسان عاقل (به کار برندهی عقل) ، از شببیداری ( و عبادتِ) انسان بیخرد بهتر است... خداوند هیچ پیامبری را برنینگیخت جز با عقل کامل... همهی عابدان ـ با همهی ارزشی که عبادتشان دارد ـ به مرتبهی عاقلان و فرزانگان نمیرسند.
· یعنی ، فرزانگانی که دین خدا را از سرِ اندیشه و عقل پذیرفتهاند ، و خدای را با فرزانگی عبادت میکنند.
- لِکُلِّ شَیءٍ آلهٌ و عُدَّه ، و آلَهُ المؤمنِ و عُدَّتُهُ العَقل. و لِکُلّ شَیءٍ مَطیَّه ، وَ مَطیَّهُ المَرءِ العَقل. و لِکُلِّ شَیءٍ غایَه ، و غایَهُ العِبادَهِ العَقل. و لِکُلِّ قَومٍ راع ، و راعِی العابِدین العُقل. و لِکُلّ تاجِرٍ بِضاعَه ، و بِضاعَهُ المُجتَهِدین العَقل. و لِکُلّ خَرابٍ عماره ، و عِمارَهُ الآخِرَهِ العَقل. و لِکُلِّ سَفْرٍ فُسطاطٌ یَلجَأونَ ألیه ، و فُسطاطُ المُسلِمین العقل (بحار، ج1 ص95 از کتاب «کنزُالفوائد») برای هر چیزی ساز و برگی لازم است ، و ساز و برگِ مؤمن عقل است. هر چیزی را مرکوبی لازم است ، مرکوب انسان عقل است. هر چیزی را سرانجامی است ، سرانجام عبادت عقل است. هر گروهی را شبان و سرپرستی است ، شبان و سرپرست خداپرستان عقل است. هر بازرگانی را کالایی است ، کالای کوشندگان در راه خدا عقل است. هر ویرانیی را آبادانیی درخور است ، آبادانیِ آخرت به عقل است. و هر جمعِ مسافری را سایبانی و سرپناهی لازم است تا بدان پناه برند ، سایبان و سرپناه مسلمانان عقل است.
- و...
· این تعالیم والا به چه چیز اشاره میکند؟ آیا در آنها میاندیشیم؟ معنای این سخنان این است که فرد مسلمان و جامعهی اسلامی باید اینچنین باشد ، باید عقل و خرد و فرزانگی و دانایی بر همه جای آن سایه گسترد و همه کار و همه چیز ، نمودار خرد و عقل و دانایی باشد ، نه نمودار تحجُّر و عوامزدگی و جمود. این است جامعهی آرمانیِ اسلام ، و این است مسلمانِ تراز مکتب. و معلوم است که مراد از اینهمه سخن دربارهی عقل ، این نیست که همهی آحاد مردم فلسفه بخوانند ، آن هم این فلسفهها؟! آیا از این همه تأکید قرآن و احادیث معتبر بر استفاده از عقل ، مقصود آن است که چند قرن بعد ، مسلمانان از راه فلسفههای عقلی ـ وهمی و اختلافی که به دست دشمنان اسلام وارد اسلام شد ، به عقل و تعقّل برسند؟ زهی غفلت ، یا لاتعهّدی!! (مقام عقل، ص235)