ادامهی یادداشت
- سیّد جعفر سیّدان : «بدیهی است که حجیت نص از عقل است. اساس حرکت بر عقل است. با عقل است که وجود خدا اثبات میشود و پیامبریِ پیامبر هم با عقل ثابت میگردد و منبع وسیع و بیخطای وحی کشف میشود.» (گفتگوی آیتالله سیّدان با روزنامهی همشهری؛ یکشنبه، 27/11/1381)
- محمّدرضا حکیمی : «هر کس ، تا اندازهای ، در مسائل «معرفت» ، کار کرده باشد ، میداند که «معرفه الله» ، و رسیدن به هر درجهای از آن ، بدون به کار بستنِ عقل ، و داشتنِ تعقّلهای تألُّهیِ ممتد میسور نخواهد گشت» (مقام عقل، ص196)
- و...
بر محقّقان آگاه و اندیشمندان بیغرض پوشیده نیست که قائلشدن به عصمت عقل ، تا چه اندازه آزاداندیشی و روشنبینی میطلبد و جز شاگردان مکتب وحی را نسزد که چنین اندیشههایی را عرضه کنند. باری سخن از ادراک ماست که گاهی راه به خطا میبرد و عقل و وهم را از یکدیگر باز نمیشناسد. سرّ این همه اباطیل و تخیّلات نابخردانه ، از توهّم افلاک تسعه و عناصر اربعه گرفته تا تصوّرات مضحک دربارهی نِعَم بهشتی و عذابهای جهنّمی و... ، که در کتابهای فلسفی و عرفانیِ ما راه یافته ، در همین بیتمیزی نهفته است.
بنا بر این نمیتوان «تفلسف» را «تعقّل» انگاشت و ناقدان فلسفه را به مخالفت با عقل و خردورزی متّهم کرد. این کار ، «مثل آن است که «اقیانوس» را به جای «نهر» بگذاریم و اگر کسی نهر را کافی نداند ، بگوییم اقیانوس را کافی نمیداند.» (مقام عقل، ص261)
آری ، هستند ، نامطّلعان یا مغالطهکارانی که «تفلسف» را با «تعقّل» یکی به شمار میدهند. و جالب توجّه است که چون مکاتب فلسفی بسیار است ، هر کدام از این آقایان ، همان فلسفهای را که قبول دارند تعقّل میدانند ، و عقل کسی را که معتقد به فلسفهی دیگری باشد ناقص میشمارند... پس درست در این مقام ، این است که گفته شود ، تفکیکیان ، از «فهم فلسفی یا عرفانیِ» دین پرهیز میکنند. آری ، این درست است. چون دین باید با عقل فهمیده شود ، و فلسفه مساوی با عقل نیست. اگر هست کدام فلسفه است ، از میان این همه مکتبهای فلسفی از روزگار قدیم تا کنون؟... علوم بشری ـ به گفتهی استاد مرحوم جلال الدّین همایی ـ از «عقول جزوی» سرچشمه مییابد ، و عقول جزوی (به فرمودهی خواجهی طوسی) دایم در اصطکاکاند ، بر خلاف معارف وحیانی که مبدأِ آنها عقل کلّی مساوی با معصوم(ع) است ، یا معصوم(ع) است که خود عقل کلّی است ، و به حقیقت کاملهی عبدیّهی محمّدیّه ، حقایق را و قرآن (قولِ ثقیل ، حقایقِ گرانبار) را تحویل گرفته و در اختیار بشر طالب و مستعد قرار داده است. پس تأکید بر انحصار فهم به «فهم فلسفی» ، تعطیل عقل است. عقل بجز فلسفه (آن هم عقلی که در فلسفیّات به تعبیر خواجه نصیر طوسی ، با وهم در میآمیزد) ، هزاران محصول دیگر دارد. شگفتا! آیا هزاران متفکّر و مخترع و هنرمند و سیاستمدار بزرگ در طول تاریخ ، و ریاضیدانانِ مشهور ، و اقتصاددانانِ برجسته ، و دانشمندان دیگر فنون، و ارباب علوم غریبه و... که کاری به فلسفه نداشتهاند ، و برخی بویی از فلسفه به مشامشان نرسیده بوده است ، عقل نداشته و به راه عقل نرفتهاند و از عقل بهره نگرفتهاند؟! آیا فلسفه یعنی عقل و عقل یعنی فلسفه؟ بسیار خوب ، اگر چنین است کدام فلسفه عین عقل است : فلسفهی افلاطون؟ ارسطو؟ نوافلاطونی؟ مشّاء؟ اشراق؟ حکمت متعالیه؟ فلسفهی دکارت؟ کانت؟ هگل؟ اسپینوزا؟ سارتر؟ و... و...
آیا کسانی و الهیّونی سُبّوحی و قدّوسی ، مانند سلمان فارسی محمّدی ، مقداد کندی ، ابوذر غفاری ، عثمان بن مظعون ، میثم تمّار ، کمیل نخعی ، حبیب بن مظاهر ، ابوحمزهی ثمالی ، جابر جُعفی ، هشام بن حَکَم (که کتابی در ردّ بر ارسطو نوشته است) ، احمد بن ابینصر بَزَنطی (از شاگردان امام ابوالحسن علیّ بن موسی الرّضا«ع») ، علیّ بن مهزیار اهوازی ، نوّاب اربعه و... با عقل ، دین را نفهمیده بودند ، و فهم امثال آنان از دین تعبّدی و غیر عقلی بود ، چون فلسفه نخوانده بودند ، و فقط قرآن خوانده بودند و معارف معصومین(ع) را فرا گرفته بودند؟ یا نه ، اینان نیز فلسفه خوانده بودند ، کدام فلسفه؟ مشّایی؟ اشراقی؟ صدرایی؟ و اصاله الماهیّتی بودند (به تبع ابن سینا)؟ یا اصاله الوجودی (به تبع ملّاصدرا)؟ یا عرفان خوانده بودند و قائل به «وحدت وجود اطلاقی» بودند؟... (مقام عقل، صص 270-271)
عقل ، مهمترین ابزار شناختِ انسان عادی است و آدمی برای رفع خطای حواس خویش به آن رجوع میکند؛ بدان معنا که اگر در صحّت دریافتهای مربوط به بینایی و شنوایی و بویایی و چشایی و بساوایی به تردید افتاد ، داوری را به خرد وا میگذارد. حال اگر این داور الهی و شناختورِ ارجمند ، به عللی ، خود به تردید افتاد ، تکلیف چیست؟ توضیح آنکه معاصی و لغزشها ، حجابِ عقلِ سلیماند و تمنّیات و خواهشهای نفسانی ، موانع خردورزیِ سالم. از این روی ، معصوم(ع) ، عقلِ کُل است و اوست که دفینههای عقل را میشناسد و نیروهای غیر فعّال عقل را به فعلیت در میآورد و دیگر انسانها زمانی میتوانند بهرهی وافی و کافی از عقل خویش ببرند که «سلمان»وار ، در مکتب او شاگردی کنند تا به مرتبهی «سَلمانُ مِنّا أهلَ البَیت» برسند.
با این همه «هنوز در هیچیک از فلسفههای بشری (چه قدیم و چه جدید ، چه شرقی و چه غربی ، و حتّی فلسفههای سهگانهی اسلامی : مشّایی ، اشراقی و صدرایی) ، از همهی توان عقل بشری استفاده نشده و نیروهای عقل چنانکه باید آزاد نگشته است.» (مقام عقل، ص152)
بی شک «در شناخت حقایق ، عقل ابزاری (مانند عقل فلسفی و امثالِ آن) ، راهگشای کامل نیست ، بلکه اصل ، رسیدن به «عقل دفائنی» است ، یعنی دفائن و اعماق عقل نه سطوحِ عقل... از اینجاست که امام علی بن ابیطالب(ع) ، به هنگام ذکر ویژگیهای پیامبران (یعنی آنچه در پیامبران هست و کار آنان است نه دیگران) ، یکی از عمدهترینِ آن ویژگیها را چنین برمیشمارد که : «وَ یُثیروا لَهُم دَفائِنَ العُقولِ...(نهج البلاغه/ خطبهی1) یعنی این پیامبرانند که اعماق عقل انسان را فعّال میسازند... (و انسان را از سطح عقل و درک سطحی چه فلسفی ، چه تجربی... میگذرانند).» (مقام عقل، ص68) چنین است که فیلسوف بزرگ ، خواجه نصیر الدّین طوسی ، میگوید : «إنّ العَقلَ لا یتطرَّقُ إلی ما یُرشِدونَ إلَیه» یعنی عقل نمیتواند به آنچه [پیامبران بِدان] ارشاد میکنند (و میآموزند) راه ببرد. (مقام عقل، ص198)
پس بنا بر این ، پیروی از «وحی» و «معصوم» (لِلمتدرِّبِ فی المعارف و الواقفِ علی العقلِ و مقدار استطاعتهِ و أبعادِه) ، خود یک حرکت عقلیِ کامل است ، زیرا عقل ابزار و وسیله است نه هدف. و روشن است که وسیله هیچگاه نمیتواند ابعاد هدف را مشخّص کند؛ پس مطلق کردنِ عقل به گونهای گریز از عقل و حرکت بر خلاف حکم عقل است ، و سببِ وقوف نیافتن بر بسیاری از حقایق و واقعیّاتِ بیکران ، در ظاهر و باطن جهان (از جمله واقعیّت و حدودِ خودِ «عقل») ، همین امر است... بجاست یادآوری کنیم که اصراری که این مکتب (مکتب تفکیک) ـ به دلیل عقل و شرع ـ بر فراگرفتنِ حقایق از وحی و معصوم دارد، به معنای «تعطیل عقل» نیست ، که حرکتی غیر عقلی و منحط است ، بلکه به معنای «تحدید عقل» است ، که حرکتی است عقلی و متعالی و عین واقعگرایی. (مقام عقل، صص211و212)
سخن به درازا کشید. حاصل کلام را در چند جمله بیان میکنیم:
- عقل ، حجّت باطنی و مهمترین ابزار شناختی است که در اختیار انسان عادی قرار دارد و یکی از مهمترین کارکردهای آن ، دلالت به انسان هادی و حجّت ظاهری (انبیا و اوصیا) است.
- عقل ، مساوی با فلسفه نیست و با تسامح میتوان فلسفه را نوعی تعقّل انگاشت.
- عقل ، محدودیتهایی دارد که از جملهی آنها ، محدودیت در شناخت ابعاد گوناگون دنیای غیر مادی و نامحدود است.
- به حکم عقل در شناخت بسیاری از حقایق عالَم ، باید به وحی رجوع کرد و تسلیم کلام نورانیِ معصوم(ع) شد زیرا عقل را دفینهها و نیروهای ناشناختهای است که شناخت و بهرهوری از آنها در انحصار معصوم(ع) میباشد.
- نبایست تخیّلات و توهّمات را تعقّل انگاشت و در برابر اصطلاحات و بازی با الفاظ ، خود را باخت. تأکید بر فلسفهی اجتهادی و نقد فلسفی از دستاوردهای تفکّر تفکیکی است.
کتاب ارزشمند «مقام عقل» ، در بر دارندهی مباحث خواندنی و مطالب آموزندهی بسیاری است که هر یک میتوانند موضوع یک کتاب یا پژوهش علمی قرار گیرند. بر همهی علاقمندان به معارف عقلی و الهی لازم است که این کتاب را با دقّت بخوانند و در فصل فصلِ آن نیک بیندیشند تا نسبت به حقیقت و جایگاهِ عقل در آموزههای متعالیِ تفکیک آگاهی یابند. از جمله طرح ابتکاریِ استاد حکیمی را برای «نقد فلسفی» مطالعه کنند و بنگرند که چگونه میتوان به «فلسفهای اجتهادی» دست یافت. فلسفهای که ما را از تقلید برهاند و از جمود و تحجّر نجات دهد و به پویایی و تلاش علمی و عقلی وادارد چنانکه قرآن کریم و اهل بیت اطهار(ع) بدان فرا میخوانند.
والسّلام علی مَن یخدم الحقّ لذاتِ الحقّ
مسلم نادعلیزاده ـ نیمهی شعبان المعظّم 1431ه.ق
مصادف با پنجم مردادماه 1389ه.ش